لبیک فرمانده

لبیک فرمانده
سید علی جان مافرزندانت آماده ی جهادیم!
تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین نظرات

                                                                        «مثل مرگ و زندگی»

از نگاه رهبر معظم انقلاب اسلامی، هدف دولت آمریکا از طرح بحث مذاکره ایران و آمریکا، زمینه‌سازی برای بهره‌برداری تبلیغاتی و گرفتن ژست ابرقدرتی توسط دولتمردان این کشور است و مذاکره با آمریکا ضمن آنکه فضای مبارزات ضد استکباری مبارزان اسلامی را تضعیف می‌کند، در حل مشکلات داخلی ایران نیز بی‌تأثیر است.
 همچنین بحث منطقی بودن و تابع استدلال بودن نوع موضع‌گیری و تصمیم نظام اسلامی در موضوع مذاکره با آمریکا و بی‌منطق بودن دولتمردان آمریکائی در این زمینه، از دیگر جوانب مورد تأکید حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این بحث است.

  در ادامه گزیده‌ای از بیانات رهبر انقلاب اسلامی درباره‌ی موضوع مذاکره ایران و آمریکا و تبیین ابعاد مختلف آن است که در آن مواردی چون:
- اهمیت موضوع و اهداف آمریکایی‌ها از طرح موضوع مذاکره ایران و آمریکا
- تبیین غیرمنطقی بودن دولتمردان آمریکایی
- تشریح منطق جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با آمریکا
مورد بازخوانی قرار گرفته است.

اهمیت موضوع و اهداف آمریکایی‌ها از طرح موضوع مذاکره ایران و آمریکا
مرگ و زندگى
مشکل ملت ایران با آمریکا مشکل کارهاى امروز نیست؛ مشکل پنجاه و چند سال موذیگرى و خباثت از سوى آن رژیم نسبت به ملت ایران است؛ از سال ۱۳۳۲ تا امروز. سالها پیش از انقلاب، بخصوص از وقتى نهضت امام (رضوان‌اللَّه‌علیه) و نهضت روحانیت شروع شد تا پیروزى انقلاب، آنچه خواستند علیه ملت ایران توطئه کردند، ضربه زدند، خیانت کردند، فشار وارد آوردند و انواع و اقسام شیوه‌هاى مستکبرانه را با این ملت به کار بردند. بعد از پیروزى انقلاب - الان، سى سال است - هیچ روزى نبوده است که آمریکا نسبت به ملت ایران نیت خیرى داشته باشد؛ از کارهاى گذشته‌ى خودش عذرخواهى بکند؛ صادقانه دست از استکبار و طمع‌ورزى نسبت به ملت ایران بردارد. مسئله‌ى ما با آمریکا این نیست که حالا بر سر دو تا موضوع جهانى یا بین‌المللى یا منطقه‌اى با هم اختلاف نظر داریم، برویم بنشینیم با مذاکره حل کنیم. مسئله مثل مسئله‌ى مرگ و زندگى است؛ مسئله‌ى هست و نیست است. [1]

تبدیل وسیله وحدت ملت به وسیله اختلاف
اینها مى‌خواهند آن چیزى را که تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد ملت ایران به خاطر این‌که مى‌دانستند دولت امریکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنى امریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئى هم داشتند، کنار مى‌گذاشتند و متّحد مى‌شدند. مقابله با امریکا، یکى از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها مى‌خواهند با این جنجالها، همین وسیله وحدت را، به وسیله اختلاف تبدیل کنند. این علیه آن، آن علیه این. این بگوید مذاکره، آن بگوید مذاکره چه فایده‌اى دارد؛ آن یکى بگوید چه ضررى دارد؟ یک عدّه از این طرف بحث کنند، یک عدّه از آن طرف بحث کنند! واینها هم این وحدت عظیم ملى را که ملت ایران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. [2]

برای ژست ابرقدرتی
اصل مذاکره با ایران، براى امریکا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم است. ممکن است بعضى تعجّب کنند و بگویند مگر ایران چیست که براى امریکاى ابرقدرت، مهم است که با ایران پشت میز مذاکره بنشینند؟! بله، بسیار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلى مهّم است. ابرقدرت، یعنى آن قدرتى که از همه قدرتهاى سیاسى دنیا بالاتر است و مى‌تواند اراده خود را بر آنها تحمیل کند...
ابرقدرتى با این همه ادّعا، با این همه باد و بروت جهانى و سیاسى، یک جا هست که برایش ارزش و اعتبار و احترامى قائل نمى‌شوند؛ آن یک جا کجاست؟ جمهورى اسلامى ایران. جمهورى اسلامى و ملت ایران، هیبت‌شکن ابرقدرت امریکا در دنیا شدند...
براى امریکا مهم است که ایران اسلامى که از روز اوّل به دلایل روشنى در مقابل امریکا ایستاد و تسلیم امریکا نشد و گفت که با امریکا مذاکره نمى‌کنم، حالا بگوید که بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاکره مى‌کنیم! مى‌گویند بفرما، ابرقدرتى کامل شد! این منطقه‌اى هم که زیر بار نمى‌رفت، زیر بار آمد؛ این‌جا هم عتبه را بوسیدند! بنابراین، صِرف مذاکره برایشان خیلى مهّم است. [3]

می‌خواهند قبح مذاکره با آمریکا را از بین ببرند
هدف دوم این است که مى‌خواهند با تکرار این قضیه - مذاکره و رابطه با امریکا - قضیه‌اى را که در چشم ملت ایران، به دلایلى منطقى، یکى از زشت‌ترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند... مى‌خواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل کارى که سرِ قضیه اسرائیل با اعراب کردند. [4]

آمریکاییها خیالشان راحت مى‌شود...
حرکت جمهورى اسلامى و ملت ایران موجب شد که احساسات اسلامى در هر گوشه دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در آفریقا و حتّى در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامى خودشان را سرِ دست گیرند و مبارزه‌اى را به نحوى شروع کنند...
اگر جمهورى اسلامى با امریکا پشت میز مذاکره بنشیند، امریکاییها خیالشان از این جهت راحت مى‌شود؛ به هرجایى در دنیا مى‌گویند: شما براى چه تلاش مى‌کنید؟ شما که مثل ایران نخواهید شد، به پاى ایران که نخواهید رسید! هر چه بشوید، یک ملت و یک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پیدا نخواهید کرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و این‌جا پاى میز مذاکره آمدند؛ شما دیگر چه مى‌گویید؟! یعنى با تسلیم ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى ایران به نشستن پاى میز مذاکره با امریکا، خیال امریکا از بسیارى از این مبارزات دنیاى اسلام آسوده خواهد شد. [5]

تبیین غیرمنطقی بودن دولتمردان آمریکایی
با گفتگو کننده‌ى غیر منطقى، نمیشود به اتکاء منطق حرف زد
میگویند میخواهیم مسائلمان را با ایران حل کنیم.... میگویند میخواهیم مذاکره کنیم و مسائلمان را با ایران حل کنیم - این حرفشان است - اما در عمل متشبث به تحریم میشوند، متشبث به تبلیغات دروغ میشوند، حرفهاى ناشایسته میزنند، مطالب خلاف واقع را نسبت به نظام جمهورى اسلامى و ملت ایران دم‌به‌دم منتشر میکنند...
دولتمردان آمریکائى غیر منطقى حرف میزنند. با گفتگو کننده‌ى غیر منطقى، نمیشود انسان بنشیند به اتکاء منطق حرف بزند؛ خب، او غیر منطقى است. غیر منطقى یعنى زورگو، یعنى حرفِ بیخود بزن. این واقعیتى است که ما در طول این سى سال در برخورد با قضایاى گوناگون جهانى آن را بروشنى دریافته‌ایم. ما این را میفهمیم که طرف مقابل ما کیست و چگونه باید با او رفتار کرد. [6]

تشریح منطق جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با امریکا
مذاکره‌ در سایه‌ى تهدید و فشار، مذاکره نیست
آمریکائى‌ها شعار مذاکره را هم از دست نمیدهند! حالا تحریمهاى یکجانبه هم هست، قطعنامه هست، تهدید نظامى هم هست، اما مذاکره هم مطرح میشود؛ هِى مکرر در مکرر: ما حاضریم با ایران بنشینیم مذاکره کنیم! خوب، این تدابیر جبهه‌ى مقابل ما، تدابیرِ در واقع دشمن ما، هیچکدام جدید نیست...
از قبل هم دولتهاى آمریکا به ما پیشنهاد میدادند براى مذاکره؛ ما هم همیشه این پیشنهاد را رد کرده‌ایم. البته دلائلى وجود دارد، اما یک دلیل واضح این است که مذاکره‌ى در سایه‌ى تهدید و فشار، مذاکره نیست. یک طرف مثل ابرقدرتها بخواهد تهدید بکند و فشارى بیاورد و تحریمى بکند و یک دست آهنى‌اى را نشان بدهد و از آن طرف هم بگوید خیلى خوب، بنشینیم پشت میز مذاکره! این مذاکره، مذاکره نیست. اینجور مذاکره‌اى را ما با هیچ کس نمیکنیم. لذا آمریکا همیشه با این چهره براى مذاکره وارد میدان شده است. [7]

دو تجربه کوتاه‌مدت در مذاکره با آمریکا
دوتا تجربه‌ى کوتاه‌مدت هم داریم: یکى مذاکرات در مورد مسائل مربوط به عراق بود، که من در سخنرانى عمومى گفتم که ما این مذاکره را قبول میکنیم و رفتند مذاکره کردند؛ یکى هم در دولتهاى قبل بود، درباره‌ى یک موضوعى که آمریکائى‌ها پیغام دادند یک مسئله‌ى امنیتى مهمى هست، دولت دو سه دور مذاکره کرد. آمریکائى‌ها معمولاً در مذاکره اینجورند که وقتى در مقابل استدلال متین کم مى‌آورند، وقتى نمیتوانند استدلالى که قابل قبول و منطقى باشد، ارائه کنند، متوسل میشوند به زورگوئى. و چون زورگوئى روى جمهورى اسلامى اثر ندارد، یکطرفه اعلان میکنند که مذاکرات تعطیل! خوب، این چه جور مذاکره‌اى است؟ این تجربه را هم ما داریم. در هر دو مورد اینجورى شد. البته در آن مورد قبلى، بنده این را پیش‌بینى میکردم. از کیفیت مذاکرات میفهمیدم اینها دارند به چه مسیرى میروند؛ گزارشش را براى من میفرستادند؛ دو سه جلسه با هم مذاکره کرده بودند. بنده همان وقت به وزارت خارجه گفتم این مذاکره را قطع کنید. هنوز اقدام‌نکرده، آنها یکجانبه اقدام کردند؛ اینجورى‌اند. بنابراین نه، اینى که گفته میشود؛ رئیس جمهور محترم و دیگران میگویند ما اهل مذاکره‌ایم، بله، ما اهل مذاکره‌ایم؛ اما نه با آمریکا. علت هم این است که آمریکا صادقانه مثل یک مذاکره‌کننده‌ى معمولى وارد میدان نمیشود، مثل یک ابرقدرت وارد مذاکره میشود. ما با چهره‌ى ابرقدرتى مذاکره نمیکنیم. ابرقدرتى را بگذارند کنار، تهدید را بگذارند کنار، تحریم را بگذارند کنار، براى مذاکره یک هدف و نهایت مشخصى فرض نکنند که باید مذاکره به آنجا برسد. من در چند سال قبل در شیراز، در سخنرانى عمومى اعلام کردم، گفتم ما قسم نخورده‌ایم که تا آخر مذاکره نکنیم؛ مذاکره نمیکنیم، به خاطر این عوارض است؛ به خاطر این است که اینها مذاکره‌کننده نیستند؛ اینها میخواهند زور بگویند؛ مثل آن الواطى که وارد میشد توى دکان، عسل دوست داشت؛ میپرسید شیشه‌ى عسل چند است؟ میگفت مثلاً صد تومان، دست طرف را میگرفت فشار میداد، این کاسب بیچاره میترسید دیگر؛ زیر فشارِ او میگفت: خوب، هر چه شما بگوئید! میگفت سى تومان، میگفت خیلى خوب! این که مذاکره نشد. [8]

ما با محاسبه تصمیم میگیریم
ما منطقى داریم. ملت ایران از روز اول تا امروز با منطق حرکت کرده است. ما در زمینه‌ى مسائل مهمِ خودمان احساساتى نیستیم؛ از روى احساسات تصمیم نمیگیریم؛ ما با محاسبه تصمیم میگیریم. میگویند بیائید مذاکره کنیم، بیائید روابط ایجاد کنیم. شعار تغییر میدهند؛ خوب، این تغییر کجاست؟ چه تغییر کرده؟ این را براى ما روشن کنید؛ چه تغییر کرده است؟ دشمنى شما با ملت ایران تغییر کرده؟ کو علامتش؟ دارائى‌هاى ملت ایران را آزاد کردید؟ تحریمهاى ظالمانه را برداشتید؟ از لجن‌پراکنى و اتهام‌زنى و تبلیغات سوء علیه این ملت بزرگ و مسئولین مردمى آن دست برداشتید؟ دفاع بى‌قید و شرط از رژیم صهیونیستى را کنار گذاشتید؟ چه تغییر کرده؟ شعار تغییر میدهند، اما در عمل تغییرى مشاهده نمیشود. ما هیچ تغییرى ندیدیم...
من این را به همه میگویم؛ مسئولین آمریکائى هم بدانند، دیگران هم بدانند؛ ملت ایران را نه میشود فریب داد، نه میشود ترساند. [9]

باید دست از استکبار بردارد
آن روزى که آمریکا دست از استکبار بردارد، آن روزى که از دخالتهاى بیجا در امور ملتها دست بردارد، یک دولتى مثل بقیه‌ى دولتهاست، براى ما هم دولتى مثل بقیه‌ى دولتها خواهد بود؛ اما تا روزى که آمریکائى‌ها هنوز به طمعِ برگشتن به ایران و تجدید روزگارِ گذشته و عوض کردن تاریخ و به عقب بردن زمان باشند و بخواهند بر کشور ما مسلط بشوند، با هیچ وسیله‌اى نخواهند توانست ملت ما را به عقب‌نشینى وادار کنند؛ این را بدانند. [10]

[1] - بیانات در دیدار جمعى از دانش‌آموزان و دانشجویان در آستانه‌ى سالروز سیزده آبان ۱۳۸۷/۰۸/۰۸
[2] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
[3] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
[4] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
[5] - بیانات در خطبه‌های نمازجمعه ۱۳۷۶/۱۰/۲۶
[6] - بیانات در دیدار مردم آذربایجان‌ ۱۳۹۱/۱۱/۲۸
[7] - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۹/۰۵/۲۷
[8] - بیانات در دیدار کارگزاران نظام ۱۳۸۹/۰۵/۲۷
[9] - بیانات در جمع زائران و مجاوران حضرت امام رضا (ع) ۱۳۸۸/۰۱/۰۱
[10]- بیانات‌ در دیدار دانش‌آموزان در آستانه 13 آبان‌ ۱۳۸۸/۰۸/۱۲


بیانات در دیدار جمعی از دانش‌آموزان و دانشجویان


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

به برادران و خواهران عزیز - دانشجویان، دانش‌آموزان، فرهنگیان - و بخصوص کسانى که از راههاى دور تشریف آورده‌اند، خوشامد عرض مى‌کنم. امروز و این ایام، مناسبت بسیار مهمّى براى ملت ایران است. یعنى خاطره درگیرى ملت ایران با استکبار، که مظهر آن مظهر استکبار و استبداد جهانى، یعنى همان دولت امریکاست. عجیب این است که در این سه حادثه‌اى که در روز سیزدهم آبان مجتمع شده‌اند، درگیرى بین این دو طرف است. بعضى از این حوادث طورى است که ملت ایران، مظلوم و مضروب واقع شده و مورد ستم قرار گرفته است؛ و کیفیّت بعضى دیگر، طورى است که طرفِ امریکایى، سزاى آن ظلمها و ستمهاى قبلى خود را دیده است. به نظر من، با قضیه تسخیر لانه جاسوسى به‌وسیله عدّه‌اى از جوانان مؤمن و مبارز و رشید ملت ایران، باید این‌گونه برخورد کرد.

امروزه در عرف سیاستى که امریکاییها آن را هدایت مى‌کنند، قضیه این‌گونه مطرح نمى‌شود. قضیه را این‌طور مطرح مى‌کنند که امریکا مثل همه کشورهاى دیگر در داخل تهران سفارتخانه‌اى داشت و عدّه‌اى از روى بى‌تربیتى و بى‌اعتنایى به موازین بین‌المللى، ریختند و این سفارتخانه را که خانه امریکاییها بود، تسخیر کردند و دیپلماتها را دستگیر نمودند. این‌طور، قضیه را در دنیا منعکس مى‌کنند. در حالى که طرح این قضیه به این شکل، خلاف واقع و غلط است. قضیه این‌طور نیست. قضیه این است که دولت امریکا، یک نظام جبّار را در کودتاى بیست و هشتم مرداد سال 32، در ایران بر سرِ کار آورد. بیست و پنج سال، انواع پشتیبانیها را از آن نظام جبّارِ ظالمِ غاصبِ خائن و فاسد انجام داد. در همان سالِ آخر؛ یعنى تقریباً آخرین سالى که آن رژیم نابجا و نابحق و فاسد بر سرِ کار بود، همان آقایى(1) که امروز در دنیا چهره مردم دوستى به خود گرفته است و این گوشه وآن گوشه دنیا، در قضایاى بین‌المللى دخالتهاى بى‌جا و حضور بى‌فایده مى‌کند، رئیس جمهور آمریکا بود. رئیس جمهور دمکراتِ امریکا، در همان حالى که ملت ایران نهایت شدّتها و سختیها را از دست آن رژیمِ فاسدِ غاصب مى‌کشید، به ایران آمد، نان ملت ایران را این‌جا خورد، بر سر سفره رنگین غاصبان حکومت در ایران نشست و لذّتهایش را برد، بعد هم با حالت سرمستى، ایستاد و اعلام کرد که: «ایران صاحب بهترین حکومتهاست. امن‌ترین جاهاست و اینها که بر سرِ کارند، بهترین حکّامند!» انگار نه انگار که دستِ شاه تا مِرفق به خون این ملت آلوده است.

این کار را امریکاییها کردند. بعد از مدّتى هم - در مثل چنین روزى - یک‌عدّه دانش‌آموزان و نوجوانان ما - این گلهاى هنوز درست باز نشده - را پرپر کردند. این ضربه را، اوّل آنها وارد آوردند. با همه اینها، ملت ایران نجابت به‌خرج داد: وقتى که انقلاب پیروز شد، در این‌جا هیچ‌کس به امریکاییها صدمه‌اى نزد؛ آنها را اذیّت نکردند؛ سفارت را از آنها نگرفتند. آنها را روانه کردند؛ با احترام به خانه خودشان رفتند. کسى کارى به کارِ آنها نداشت. عدّه‌اى از آنها هم در داخل سفارت ماندند. لکن شروع به توطئه کردند: تماس با مخالفین انقلاب؛ درس دادن به عناصر پس مانده و وامانده رژیم پهلوى که در این‌جا از ادامه حیات مأیوس شده بودند. خوب؛ ملت ایران هوشیار است. ملت ایران غافل نیست و مى‌فهمد که قضیه چیست.

جوانان دانشجو، در روز سیزدهم آبان 58 که راهپیمایى مى‌کردند، رفتند این ماده فساد را از بین بردند. قضیه این‌گونه است. من امروز عرض مى‌کنم که این کار دانشجویان ما در سال 58 یکى از بهترین کارهایى بود که در این انقلاب انجام گرفت. مبادا تلقینهاى یک عدّه آدمهایى را که - به اعتقاد بنده - تعریف واقعى از آنها این است که «انسانهاى سطحى و ضعیفى هستند» باور کنید. نمى‌خواهیم بگوییم اینها وابسته‌اند. نمى‌خواهیم بگوییم مغرضند. نه! ضعیفند. انقلابها را هم غالباً ضعیفها از بین برده‌اند. کشورها را هم ضعیفها به بادِ فنا داده‌اند. ملتهاى نیرومندِ پرقدرت را هم غالباً ضعیفها و زبونهایى که بر مراکز قدرت دست پیدا مى‌کنند، از بین مى‌برند. یک عدّه ضعیف، امروز نیایند وسوسه کنند و طورى شود که جوان ما، دانشجوى ما، با خودش فکر کند: «این چه کارى بود که لانه جاسوسى را تسخیر کردیم؟!» نه آقا! یکى از بهترین کارهایى که در انقلاب ما شد، همان کار بود. امام یک جوان نبود که شما بگویید «احساساتى شد و حرفى زد.» امام، آن پیر حکمت و مردِ حکیمِ دنیا دیده مجرّب، با دید نافذ خود، آن‌طور از حرکت دانشجویان در آن روز تجلیل کرد. پس امام، به حقیقتى پى برده بود که این را گفت. ما نیز همان را - نه فقط از روى تبعیت ؛ بلکه از روى احساس، از روى بینش و از روى منطق - تأیید و تصدیق مى‌کنیم.

یکى از بهترین کارها، همان کار بود. چرا؟ به‌خاطر این‌که عمدتاً بعد از جنگ بین‌الملل دوم، انقلابهاى متعدّدى در سرتاسر عالم به وقوع پیوست. در آفریقا، در آسیا، در اروپا، خیلى کشورها حکومتهاى خودشان را از دست دادند. این کشورها دو دسته بودند: بعضى، کشورهایى بودند که خودشان را دربست به بلوک شرق؛ یعنى به روسها و یا بعدها به چینیها تسلیم کردند و وابسته آنها شدند. ما در این پانزده سال عمرِ جمهورى اسلامى، که خداى متعال فرصت داد خیلى از مسؤولان دنیا را از نزدیک ببینیم، دیدیم در این کشورها، حتّى عقلا و مدبّرینشان، این‌طور باورشان آمده بود که باید وابسته به تشکیلات شرق باشند و آینده عجیب و غریبى را که دو سال پیش اتّفاق افتاد(2)، اصلاً احتمال نمى‌دادند.

یک‌عدّه که این‌طور شدند؛ زیر چتر کمونیستها و بلوک شرق رفتند و جزو یک خانواده شدند. آن هم عضو درجه دوى آن خانواده، نه عضو درجه یک. یک دسته اینها بودند، که انقلابهایشان و زحمات مردمانشان واقعاً هدر رفت. آن همه فداکاریهاى مردم، در حقیقت ضایع و باطل شد. دسته دیگر کشورهایى بودند که اگر ارتباطى هم با بلوک شرق داشتند، این ارتباط، آن چنان مستحکم نبود. بعد، عمدتاً امریکاییها، شروع به نفوذ در داخل اینها کردند. اراده مردم، اراده رهبران و عزم عمومى ملتها را، طورى تغییر دادند که بتدریج، انقلابى که انجام شده بود، صددرصد به حال اوّل برگشت و بلکه به شکل بدتر درآمد. نمونه‌هاى این را در کشورهایى از آفریقا و جاهاى دیگر داریم؛ که بنده بنا ندارم از آن کشورها اسم بیاورم.

اگر به تاریخ سى، چهل سال اخیر نگاه کنید، این کشورها را مى‌بینید که به رژیم امریکایى وابسته شدند. از چه راهى؟ یا از راه مرعوب کردن، یا تطمیع کردن، یا محتاج کردن و یا فشار وارد آوردن. انواع فشارها را روى این کشورها و ملتهاى مستقل وارد مى‌کردند. آنها هم رابطه را به کلّى قطع نکرده بودند. سفیر هم بود، مسؤولین امریکایى هم بودند. وسوسه مى‌کردند، مى‌رفتند، مى‌آمدند و حتّى دل رهبران انقلابها و رهبران ملتها را خالى مى‌کردند. آنها را مى‌ترساندند، مرعوبشان مى‌کردند، و کسى که مرعوب شد، با اندک تشرى مى‌شود او را از میدان خارج کرد.

این سرنوشتِ - اگر نگوییم همه - اغلبِ انقلابهاست. آنچه که ما از نزدیک دیدیم، آنچه در خبرهاى همزمان در دنیا خواندیم یا - چه قبل از انقلاب، چه دنباله‌هایش هم، بعضى در بعد از انقلاب - دیدیم، همین بود. عامل این برگشتن چه بود؟ این بود که آن پیوند تحمیلى میان قدرت فائقه حکومت متجاوز و مستبد امریکا با این کشورها، منقطع نشده بود. چون رابطه‌اى برقرار بود، آن رابطه، خود موجب مى‌شد که طرفِ قویتر، از آن رابطه استفاده کند و مدام روى طرف ضعیفتر - در مجالس مذاکره، پشت میزها، در معاملات گوناگون - فشار بیاورد تا بالاخره وادارش کند که میدان را به نفع او خالى کند. قضیه لانه جاسوسى، این آخرین رشته ارتباط ممکن را بین انقلاب و امریکا برید و قطع کرد. این، خدمت بزرگ و ذى‌قیمت را به انقلاب ما کرد! ممکن است جوانانى که در آن لحظه رفتند و آن اقدام را کردند، دنباله‌هاى عمیق و داراى درجات گوناگون آن کار را، آن روز ندیده بودند. احتمال این هست. جوان از روى ایمان و احساس خود، کارى را انجام مى‌دهد. اما خداى متعال، در آن کار، این برکتهاى بزرگ را قرار داده بود. چون کارى از روى ایمان و اخلاص بود و خداى متعال همیشه روى کارهایى که از روى ایمان و اخلاص است، تأثیرات بزرگى قرار مى‌دهد. این را بدانید: هرکارى راشما از روى اخلاص بکنید، خدا به آن برکت خواهد داد. هر کارى راکه از روى حسابگریهاى مادّى بکنید، متزلزل است. ممکن است به نتایجى برسد؛ خیلى از اوقات هم به نتیجه نمى‌رسد. به‌خلاف آن کارى که از روى ایمان و اخلاص، براى خدا، انجام مى‌دهید؛ که «من کان للَّه کان‌اللَّه له(3)». هر کس براى خدا باشد، قدرت الهى در خدمت او قرار مى‌گیرد و به او کمک مى‌کند. قضیه سفارت از این قبیل بود و آن رابطه را قطع کرد. بعد از آن، تا امروز که پانزده سال از پیروزى انقلاب و چهارده سال از قضیه لانه جاسوسى مى‌گذرد، هنوز که هنوز است، امریکاییها تلاششان این است که همان رشته باریکى را که با حادثه تسخیر لانه جاسوسى قطع شد، دوباره برقرار کنند. هنوز آن تلاش را مى‌کنند. چرا؟ براى این‌که از همان رشته باریک، طرف قدرتمند براى تحمیل خواستهاى خود با طرف ضعیف استفاده مى‌کند. اظهارات امریکاییها را ببینید! امروز و دیروز، رئیس جمهور دمکرات و رئیس جمهور آن طرفى(4) و رجال گوناگون امریکا، همه این حرف را مى‌زنند که عرض مى‌کنم. هیچ کدام نمى‌گویند: «ما مى‌خواهیم با ایران رابطه برقرار کنیم.» نه! صحبت رابطه که مى‌شود، بنا مى‌کنند شرط و شروط گذاشتن؛ که اگر چنین بشود، اگر چنان بشود! بنده یک وقت گفتم که بین حرف ما و حرف امریکاییها، از زمین تا آسمان فاصله است. ما مى‌گوییم: «شکل اینها را نمى‌خواهیم ببینیم. رابطه با اینها را - تا آخر نمى‌خواهیم داشته باشیم.» آنها مى‌گویند: «اگر مى‌خواهید با ما رابطه داشته باشید، باید این کار را بکنید؛ آن کار را بکنید!» اصلاً چه نسبتى بین این دو حرف است؟! گویا با کشورى صحبت مى‌کنند که آن کشور ده تا واسطه جلو انداخته است که «با شما مى‌خواهیم رابطه داشته باشیم.» شرط مى‌گذارند! چه شرطى، آقا؟ ما شرط داریم براى رابطه با کشورى که آن همه فجایع پشت سر و در تاریخ آن وجود دارد. شرط ما، توبه آن کشوراست. شرط ما، قطع آن همه فاجعه آفرینى براى دنیاست. حال شما مى‌آیید براى ما شرط مى‌گذارید؟! رابطه را مشروط مى‌کنند، اما مذاکره را غیر مشروط! درست توجّه کنید!

بنده دلم مى‌خواهد این جوانان ما شما دانشجویان؛ چه دختر، چه پسر و حتّى دانش‌آموزان مدارس - روى این ریزترین پدیده‌هاى سیاسى دنیا فکر کنید و تحلیل بدهید. گیرم که تحلیلى هم بدهید که خلاف واقع باشد؛ باشد! خدا لعنت کند آن دستهایى را که تلاش کرده‌اند و مى‌کنند که قشر جوان و دانشگاه ما را غیر سیاسى کنند. کشورى که جوانانش سیاسى نباشند، اصلاً توى باغ مسائل سیاسى نیستند، مسائل سیاسى دنیا را نمى‌فهمند، جریانهاى سیاسى دنیا را نمى‌فهمند و تحلیل درست ندارند. مگر چنین کشورى مى‌تواند بر دوش مردم، حکومت و حرکت و مبارزه و جهاد کند؟! بله؛ اگر حکومت استبدادى باشد، مى‌شود. حکومتهاى مستبد دنیا، صرفه‌شان به این است که مردم سیاسى نباشند؛ مردم درک و تحلیل و شعور سیاسى نداشته باشند. اما حکومتى که مى‌خواهد به دست مردم کارهاى بزرگ را انجام دهد؛ نظام را مى‌خواهد با قدرت بى‌پایان مردم به سر منزل مقصود برساند و مردم را همه چیز نظام مى‌داند، مگر مردمش - بخصوص جوانان، و بالاخص جوانانِ دانشجویش - مى‌توانند غیر سیاسى باشند؟! مگر مى‌شود؟! عالِمترین عالِمها و دانشمندترین دانشمندها را هم، اگر مغز و فهم سیاسى نداشته باشند، دشمن با یک آبنبات تُرش مى‌تواند به آن طرف ببرد؛ مجذوب خودش کند، و در جهت اهداف خودش قرار دهد! این نکات ریز را، باید جوانان ما درک کنند.

امریکا مى‌گوید: «بیایید مذاکره کنیم.» نمى‌گوید: «بیایید رابطه برقرار کنیم.» مذاکره یعنى چه؟ یعنى آن پیوندى را که جمهورى اسلامى قطع کرد وبرید و همان موجب شد که تمام عواطف صادقانه ملتهاى دنیا به این نظام جلب شود، این را دو مرتبه برقرار کند. یعنى در درجه اوّل، یک ضربه نمایان به جمهورى اسلامى بزنند؛ و از آن‌جا که تبلیغات هم در دست آنهاست، در دنیا منعکس کنند که «جمهورى اسلامى، از حرفهایش برگشت!» به چه دلیل؟ به این دلیل که نشسته است و با امریکا مذاکره مى‌کند. آن‌وقت، یک یأس عمومى در تمام ملتها - در آسیا و درآفریقا و در کشورهاى گوناگون و در خود اروپا و در خود امریکا به‌وجود آید. ملتهایى که امید پیدا کرده‌اند - مسلمانان و حتى بعضى غیرمسلمانان - ناامید شوند؛ و آن چهره با صلابت امام بزرگوارمان، که روى جمهورى اسلامى را پوشانده و آنها را وادار به حرکت مى‌کرده است، مخدوش گردد؛ و بگویند: «نه آقا! جمهورى اسلامى هم توبه کرد!» یا بگویند: «چون امام رفت، جمهورى اسلامى ایران توبه کرد!» اگر یادتان باشد، بعد از رحلت امام، یکى از شاه‌بیتهاى تبلیغاتى دشمن، همین بود که «امام رفت؛ و اینها دیگر راه امام را رها کردند.» براى این‌که همان احساس را درون ملتها به وجود آورند؛ یا این را بگویند، یا بالاتر از این را. بگویند: «امام کى گفته بود ما با امریکا مذاکره نکنیم؟! کى امام چنین حرفى زده بود؟! امام همان چند روز زمان خودش را گفته بود! همان چند وقت را گفته بود! امام کى ما را نهى کرده است؟» یعنى حتّى تصرف کنند در نظرات امام تصرّف کنند که در میانِ صدها سخنرانى و بیان قاطع و صریح، این طور اظهار شده است.

اولین ضربه‌اى که با این کار مى‌خواستند بزنند، این بود که جمهورى اسلامى را از آبروى خودش؛ از آن حیثیّت و صلابت و قدرت و قامت استوارى که در چهره‌ها و خاطره‌هاى ملتهاى مسلمان در دنیا پیدا کرده است، ساقط کنند. ملت ایران مگر ملت کوچکى است؟ ملت ایران، فلان ملتِ از زیر بوته درآمده اروپایى یا آفریقایى که نیست! ملت کهنِ ریشه‌دارى است که هزاران سال سابقه دارد. هزار و سیصد، چهارصد سال، بعد از اسلام، همیشه در اوج ملتهاى مسلمان قرار داشته است. آن وقت این ملت، آن هم با این انقلاب، آن هم با آن حرفها، همه چیز را گذاشت کنار و توبه کرد؟! آمد شروع کرد با امریکا مذاکره کردن؟! به صِرف این‌که جمهورى اسلامى بگوید «بله؛ ما مذاکره را قبول داریم.» یا این را بفهماند، یا طورى مشى کند که معلوم شود حرفى ندارد که با آمریکا مذاکره کند، این، اوّلین ضربه است. و بعد، تازه شروع تحمیلهاست.

شما وقتى با کسى قهرید، وقتى با کسى حرف نمى‌زنید، رودربایستى با هم ندارید. در مقابلِ هم، هیچ حالت توقّعى وجود ندارد. اما وقتى با کسى مذاکره شروع شد؛ پشت میز نشستید؛ یک قهوه با هم خوردید؛ یک گپ دوستانه هم در کنارش با هم زدید؛ در فلان محفل بین‌المللى نشستید و با همدیگر یک خرده درددل کردید؛ بعد رودربایستى به‌وجود مى‌آید. آن‌وقت، اوّلِ شروعِ تحمیلات است. بدبختیهاى انقلابهاى دنیا و تسلّط و نفوذ آمریکا - همان‌طور که عرض کردم - از همین جا شروع شد. مثل کشورهایى که بنده نمى‌خواهم اسم آنها را بیاورم. امروز هم آن کشورهاى بیچاره، غالباً چهره‌هاى بسیار بدى دارند. این است که روى مذاکره فشار مى‌آورند. اصرار مى‌کنند که «ایران چرا نمى‌آید با ما مذاکره کند؟» عدّه‌اى هم که آدمهایى ساده‌لوحند، یا نمى‌دانم، مرعوبند، یا بى‌اطّلاعند، یا غیر سیاسى‌اند، در داخل خودمان این حرفها را تکرار مى‌کنند. من نمى‌دانم مى‌فهمند چه دارند مى‌گویند؟!

بنده البته معتقدم: این حرفهایى که گاهى زده مى‌شود، از طرف بعضى مسؤولین درجه دو و سه نظام جمهورى اسلامى است. بحمداللَّه، دولت و رئیس جمهور و وزرا، به فضل پروردگار، در آن قدرتِ روحى و معنوى واقعى و صحیح قرار دارند و براى خدا ایستاده‌اند. اما بعضى از این درجه دومیها و سومیها، که غالباً آدمهاى غیرمسؤولند، گاهى زمزمه مى‌کنند: «چرا اینها با آمریکا مذاکره نمى‌کنند؟ چرا نمى‌گویند؟ چرا نمى‌روند حرف بزنند؟ حرف زدن چه ضررى دارد؟!» خیال مى‌کنند حرف زدن دو نفر آدمِ معمولى است که گوشه‌اى بنشینند و صحبت کنند. نمى‌فهمند این مذاکره‌اى که دشمن این قدر روى آن اصرار مى‌کند، چه خطرات بزرگى براى جمهورى اسلامى دارد؛ که من شمّه‌اى از آنها را عرض کردم.

بنده معتقدم که تکرار این حرفها از طرف آنها هم، کار بدى است. من این را عرض مى‌کنم. این نظر بنده است. بنده معتقدم: براى رایج کردن یک گناه در عمل، یکى از راههایش این است که آن گناه را در زبانها رایج کنند. آن قدر بگویند که قبحش از بین برود! شما قضیه فلسطین و سرنوشت شومى را که بعضى از فلسطینیها براى خودشان و ملت فلسطین قبول کردند، ببینید! امروز این تجربه بسیار عظیم و عبرت بزرگى است. از بس مدام در گوشه و کنار، کسى چیزى گفت و دیگران به او تشر نزدند! هى گفتند: «چه مانع دارد که ما با اسرائیل صحبت کنیم؟!» دیگر نگفتند: «دشمنِ غاصب!» نگفتند: «این دشمنِ غاصب است. این در خانه فلسطینها نشسته است. چه مذاکره‌اى؟! مذاکره با او این است که بگویند فلان فلان شده، از خانه ما برو بیرون!» مذاکره با غاصب، این است. مذاکره با ظالم این است که بگویند: «فلان فلان شده، چرا این قدر ظلم مى‌کنى؟!» مذاکره، یعنى این. واِلّا، مذاکره دوستانه، که بروند و بگویند و بخندند و او چیزى بگوید و این چیزى بگوید و بعد چانه بزنند، و این‌که گفته شود «دیگر با غاصب این حرفها را نداریم»، چه معنى دارد؟! هیچ کس هم به آن کسانى که هى اسم مذاکره با اسرائیل را آوردند و آوردند و آوردند، تشر نزدند، تا عیب و قبحش در نظرها از بین رفت و آخرش به این روز تلخ و سیاه رسید. نکند کسانى که هى اسم مذاکره را این‌جا و آن‌جا و در داخل ملت ایران مى‌آورند، قصدشان اینها باشد! ملت ایران، ملتى است که احتیاج به مذاکره ومراوده و ارتباط با دشمن مستکبر ندارد. مگر شما ضعیفید؟! مگر ملت ایران ملت کوچکى است؟! مگر ملت ایران، قدرت دفاع از خود را ندارد؟! ما چه احتیاج داریم به این‌که به درِ خانه مستکبرین، مستبدین و دیکتاتورهاى بین‌المللى برویم؟! من سال گذشته گفتم: این آقایانى که اسم دمکراسى را مى‌آورند و پرچم دمکراسى را - به اصطلاح و به ظاهر - براى ملتهاى خودشان بلند کرده‌اند، همان هم دروغ است و دمکراسىِ واقعى در این‌گونه کشورها نیست. همانها در سطح بین‌المللى، یک دیکتاتورى عظیم و خونین به راه مى‌اندازند. هر جا دلشان مى‌خواهد وارد مى‌شوند، هر جا دلشان مى‌خواهد تفحّص مى‌کنند، و متأسفانه دستگاهى هم آن‌جا درست شده است به عنوان ابزارى در در دستِ اینها. یعنى سازمان ملل و شوراى امنیت! چه لزومى دارد ما سراغ دیکتاتورها برویم؛ در مقابل آنها تعظیم کنیم و بگوییم: «بفرمایید با ما مذاکره کنید؟!» نه آقا! این دیکتاتور، همان دیکتاتورى است که این ملت، آن‌وقت که هیچ چیز نداشت، با مشت خالى و با شعار او را از خانه خود بیرون کرد. این، همان دیکتاتور است.

آن روز که دنیا دو قطبى بود - البته مى‌گویند: امروز یک قطبى است - براى ما خطرناکتر بود. به‌خاطر این‌که آن دو قطب، در صد مسأله با هم اختلاف داشتند، اما در قضیه ایران، باهم اختلافى نداشتند. نمونه‌اش را دیدید که هر دو، در جنگ، به عراق کمک کردند. هم امریکاییها کمک کردند، هم شورویها. «ناتو» هم کمک کرد. «ورشو» هم کمک کرد. همه به عراق کمک کردند. امروز خیلى از کشورها هستند که آن‌طور، زیر بار امریکا نیستند. البته یک تبعیت مختصر، دارند. اما در آن روز که شوروى بود، کلّ اروپاى غربى هم به یک معنا در اختیار امریکا بود. اروپاى شرقى هم در اختیار آن یکى بود. بقیه جاهاى دنیا نیز همین‌طور. همه دنیا، به رهبرى امریکا و شوروى، آن روز متّفق القول شدند براى این‌که ایران را در این جنگ شکست دهند و نتوانستند. این‌که مالِ تاریخ گذشته نیست. این مالِ همین چند سال قبلِ خودِ ماست. آحاد ملت ایران به چشم خودشان دیدند. مگر نبود که این دو قدرت متّحد شدند براى این‌که شاید بتوانند خوزستان را از ایران جدا کنند؟! شاید بتوانند جمهورى اسلامى راذلیل کنند، ضعیف کنند، سرنگون کنند و نتوانستند؟! مگر غیر از این است؟! آن روز دو قدرت بودند، هر دو هم قوى، هر دو هم در قضیه ایران، متّحد و نتوانستند کارى کنند. امروز اینها چه کار مى‌توانند بکنند؟! چرا مى‌ترسید؟! چرا قرآن را نمى‌خوانیم که این‌قدر تکرار مى‌کند: «الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایماناً و قالوا حسبنا اللَّه و نعم الوکیل.»(5) چرا از دشمن مى‌ترسید؟! دشمنِ ضعیف، دشمنِ ناتوان، دشمنى که همین امروز هم براى این‌که ایران را زیر فشار قرار دهند، دریوزگى اروپا را مى‌کند. سراغ این کشور و آن کشور اروپایى مى‌رود که «بیایید با ما همدست شوید، شاید بتوانیم به ایران فشار بیاوریم.» این، دلیلِ این نیست که به تنهایى نمى‌تواند فشار بیاورد؟! این، دلیل بر این نیست که این ملت عظیم، با این قدرت معنوى و اسلامى، بر قدرت مادّى او، تا به حال فائق آمده است؟! چرا فکر نمى‌کنند؟!

خدا را شکر مى‌کنیم که ملت ما بیدار است. خدا را شکر مى‌کنیم که جوانان ما بیدارند. خدا را شکر مى‌کنیم که شما دانشجویان بیدارید. اما دانشجویان! بیدار بمانید. این وضعِ دانشگاهى که امروز هست، من به شما صریح بگویم: من این وضعیت را نمى‌پسندم. دانشجویى که اصلاً نفهمد در دنیا چه مى‌گذرد، این دانشجو، دانشجوى زمان خودش نیست؛ مرد زمان خودش نیست. دانشجو باید احساس سیاسى داشته باشد، درک سیاسى داشته باشد، تحلیل سیاسى داشته باشد. بنده در قضایاى تاریخ اسلام این مطلب را مکرّراً گفته‌ام که، چیزى که امام حسن مجتبى علیه‌السّلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسى نداشتند. چیزى که فتنه خوارج را به‌وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را آن‌طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن‌گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسى در مردم بود واِلّا همه مردم که بى‌دین نبودند. تحلیل سیاسى نداشتند. یک شایعه دشمن مى‌انداخت؛ فوراً این شایعه همه جا پخش مى‌شد و همه آن را قبول مى‌کردند!

چرا باید این‌طور باشد؟! اگر ملت، هوشیارى لازم را داشته باشد، شایعه دشمن مثل برف و یخى زیر آفتاب است. چه کسى باید این کار را بکند؟ شما جوانان باید بکنید. بنده با شما جوانان عزیزمان، حجّت خدا را تمام مى‌کنم. من به شما عرض کردم و گفتم.

پروردگارا! من از این ملت این‌گونه احساس مى‌کنم. خود من هم این‌گونه‌ام؛ ما از راه و اراده و خواست تو، به خاطر خواستِ دشمن، بر نخواهیم گشت. این ملت، این‌طور دارد حرکت مى‌کند و من این را مشاهده مى‌کنم. ما با قدرت این ملت، در مقابل هیچ قدرت بزرگ جهانى، احساس ضعف نمى‌کنیم.

بنده مى‌بینم دشمن مى‌خواهد با ترساندن، کار خودش را پیش ببرد. ما به اتّکاى قدرت الهى که مجسّم در قدرت ملت بزرگ ماست، از دشمن مستکبرِ متکبّر، نمى‌ترسیم. معتقدیم کارى نمى‌تواند بکند. «انّ کید الشیطان کان ضعیفاً.»(6) این، قرآن است. قرآن را باید باور کرد. کید شیطان، ضعیف است. اگر روزى در قرآن این را مى‌خواندیم و از روى ایمان و تعبّد، فقط قبول مى‌کردیم، خدایا تو شاهدى که امروز این را از روى تجربه هم قبول کرده‌ایم. تجربه هم همین را نشان مى‌دهد. اگر شیطان ضعیف نبود، جمهورى اسلامى را تحمّل نمى‌کرد. ببینید چقدر با جمهورى اسلامى دشمنند. مى‌بینید که «قد بدت البغضاء من افواههم»(7). رئیس جمهور امریکا را ببینید! آن وزیر امور خارجه بدشکلش را ببینید! راجع به جمهورى اسلامى که حرف مى‌زنند، نفرت و بغضا و دشمنى ملت ایران و جمهورى اسلامى، از سر و صورتشان مى‌بارد. اما چرا با این همه نفرت، نمى‌توانند هیچ غلطى بکنند؟ چرا؟ علت چیست؟ چه دلیلى دارد؟ کى شما را نگهداشته است؟ کى‌ مانع از ضربه زدن آنها شده است؟ کى‌ مانع شده است از این‌که محاصره اقتصادى کامل و تام و تمامى بکنند و به تعبیر خودشان، پدر ملت ایران در بیاورند؟ آن وقت بعضى از این آدمهاى ساده‌لوحِ ضعیف‌النّفس هم، همینها را تکرار مى‌کنند که «آقا! پدر ملت ایران را در مى‌آورند!» غلط مى‌کنند! مگر مى‌توانند پدر ملت ایران را در بیاورند؟! اینها کسانى هستند که ملت ایران پدرشان را درآورده است. بنابراین، ضعف دارند. قدرتِ آن‌چنان ندارند. البته، شرطش این است که ملت ایران، همین طور که بحمداللَّه تا امروز در صحنه بوده است، در صحنه باشد. شرطش این است که خنّاسها و وسواسها نیفتند توى مردم، دل آنها را خالى کنند که «آقا چنین شد، آقا چنان شد. آقا مى‌زنند، آقا مى‌برند.» نه آقا! این حرفها چیست؟! ما یک ملت قوى و مستحکم هستیم. ما که فلان کشور دو، سه میلیونى فلان گوشه آفریقا نیستیم که هر غلطى دلشان خواست، بتوانند با ما بکنند. ما ملتى در مرکز مدنیّت تاریخى دنیا، و امروز هم در سر یک چهار راه مهم از چهارراههاى جهانى هستیم.

خدا ما را این‌گونه قرار داده است. شصت میلیون هم - بحمداللَّه - جمعیتیم. مردممان مردم شجاعى هستند؛ مردم قوى‌اى هستند. جنگ تحمیلى هم کاملاً همه چیز را روشن کرد. خوشبختانه ملتهاى دور و بر ما هم، همه نسبت به ملت ما همین احساس را دارند. دیدید وقتى رئیس جمهور ما به این چند کشورى رفت که هشتاد سال روى اینها کار شده بود که اسلام را به فراموشى بسپارند، آمدند و از او مثل یک عزیز و محبوب استقبال کردند! این، به خاطر چیست؟ از اسم افراد خوششان مى‌آید؟ از آدمهاى بخصوصى خوششان مى‌آید؟ نه! به خاطر اسلام است. به خاطر این است که این ملتْ مسلمان است، رئیسِ این ملتِ مسلمان را دوست مى‌دارند. به خاطر جمهورى اسلامى است. این، وضع بین‌المللى ماست. البته در جاهاى دیگر نیز همین‌طور است. ما هر جاى دنیا که رفتیم، همین‌طور بود. این را بدانید! وضع بین‌المللى ما، این است. وضع داخلى ما، این است. وضع معنوى ما، این است. امکانات این کشور، این است.

آحاد این ملت، باید دست به دست هم بدهند و کشور خودشان را با قدرت بسازند. ما احتیاجى به کسى نداریم. از کسى هم نمى‌ترسیم. ما را نخواهند بى‌خود مجبور کنند و در رودربایستى و فشار و مانند اینها قرار دهند که «نمى‌شود! بالاخره امریکاست. چه کار مى‌شود کرد؟» این حرفها یعنى چه؟! بگذار آنها با خودشان فکر کنند و بگویند: «این ایران است. کاریش نمى‌شود کرد. باید طورى، با او کنار آمد.» بحمداللَّه، همین هم شده است. به فضل الهى و تا وقتى که توجّهات ولى‌عصر ارواحنافداه به شما ملت هست - که ان‌شاءاللَّه این توجّهات همیشه باشد - بدانید که هیچ آسیبى کسى به شما نمى‌تواند برساند.

امیدوارم خداوند جوانان ما را، دانشجویان ما را، دانش‌آموزان ما را، مردم ما را، عزیزان ما را؛ بخصوص جمعى از برادران لبنانى را که این‌جا هستند حفظ کند و ملتهاى لبنان و فلسطین را نجات دهد و شما عزیزان را همیشه موفّق و مؤیّد بدارد.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه.


1) مراد «جیمى کارتر» سى و نهمین رئیس جمهور امریکاست که از سال 1977 لغایت 1981 در رأس قدرت بود.

2) فروپاشى اتّحاد جماهیر شوروى و امحاى نظام کمونیستى.

3) منهج الصّادقین: ج 6 ص 45

4) مقصود «جمهورى خواه» است.

5) آل عمران: 173

6) نساء: 76

 7) آل عمران: 118  


بیانات در خطبه‌های نمازجمعه


بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

الحمدللَّه ربّ العالمین. نحمده و نستعینه و نتوکّل علیه. نؤمن به و نستغفره و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته. بشیر رحمته و نذیر نقمته. سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین المعصومین. سیّما بقیّةاللَّه فى الارضین و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین.

همه برادران و خواهران عزیزِ نمازگزار را در این ساعات و روزها و شبهاى مغتنم و متبرّک، به اغتنام فرصت و بهره‌گیرى از برکاتى که براى مؤمنین، در ایام و لیالى این ماه، به وفور از سوى پروردگار عالم اعطا مى‌شود، توصیه مى‌کنم. همه را و خودم را به رعایت تقواى الهى، مراقب خدا بودن، مراقب رفتار خود و گفتار خود در برابر خدا و مراقب خارراهها، لغزشگاهها و جاهایى که نفس انسان قدرت آن را ندارد که با استقامت و با عدم تزلزل، به راحتى آن راه را بپیماید، توصیه مى‌کنم. انسان باید در زندگى فردى و اجتماعى، مراقب وسایلى که خداى متعال براى عبور از این لغزشگاهها قرار داده است، باشد. وسیله‌اى قرار داده است که انسان بتواند خود را حفظ و به مقصد نزدیک کند و از امکاناتى که براى رسیدن به سرمنزل مقصود، در اختیار مؤمنین گذاشته است، بهره‌بردارى کند.

مراقب این امور بودن، تقواست و همان‌طور که بارها شنیده‌اید، یکى از هدفهاى مهمِّ روزمّره ماه رمضان این است که ما تقوا پیدا کنیم؛ «لعلّکم تتّقون(1)». و بنده وقتى اعمالى را که در ماه رمضان، از سوى شارع مقدّس مورد اهتمام است، ملاحظه مى‌کنم - یعنى روزه ماه رمضان، تلاوت قرآن مجید، خواندن دعاهاى مأثور و توسّلاتى که به ذیل عنایات حضرت بارى‌تعالى وجود دارد - مى‌بینم در میان این چهار عنصر بسیار مهم که روزه ماه رمضان، واجب هم هست، آنچه براى ما خیلى اهمیت دارد، استغفار است؛ طلب مغفرت، طلب گذشت از سوى پروردگار عالم نسبت به آنچه از روى قصور، از روى جهالت و خداى نکرده از روى تقصیر، از ما سر زده است.

من در سال گذشته در همین ایام ماه مبارک رمضان، درباره توبه و استغفار در این ماه مبارک، مفصّلاً عرایضى را عرض کردم. امروز قصد ندارم که مجّدداً درباره استغفار، به عنوان یک بحث فکرى یا یک بحث قرآنى و حدیثى صحبت کنم؛ بلکه مى‌خواهم به مناسبت نزدیکى لیالى مبارکه قدر - این شبهاى عزیز و بسیار مهم - مسأله استغفار را یادآورى کنم.

عزیزان من؛ برادران و خواهران! قدم اوّل، طلب مغفرت کردن از خداى متعال و به خدا بازگشتن است. توبه، یعنى به سوى خدا برگردیم. هرجا که شما باشید، در هر حدّى از کمال که باشید - حتّى در حد امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام - باز به استغفار احتیاج دارید! خداى متعال به پیغمبرش مى‌فرماید: «واستغفر لذنبک»،(2) «فسبّح بحمد ربّک و استغفره(3)». بارها در قرآن، خداى متعال به پیغمبر مى‌فرماید «استغفار کن». با این‌که پیغمبر معصوم است، گناه از او سر نمى‌زند و از دستور الهى تخلّف نمى‌کند، اما به او هم مى‌فرماید «استغفار کن»!

البته این‌که استغفارِ اولیا و بزرگان از چیست، خود مقوله قابل بحثى است. استغفار آنها از گناهانى چون گناهان امثال ما نیست؛ آن گناهان از آنها سر نمى‌زند. مقام آنها بالاست. قرب به حضرت ربوبى و مقام ربوبّیت، در حدّ اعلاست. در آن مقام قرب، گاهى چیزهایى که براى ما مباح است - شاید حتّى چیزهایى که براى ما مستحبّ است - براى آن بزرگواران مانع و رادع است. آنها مناسب با شأن آن قرب است؛ که استغفار مى‌کنند؛ آن‌هم استغفار جدّى، نه استغفار صورى.

دعاى کمیل را ببینید! امیرالمؤمنین علیه‌الصّلاة والسّلام در دعاى کمیل - که طبق روایات، این دعا از آن بزرگوار صادر شده است - انشاءً و در اوّل بار، با شروع دعا به استغفار مى‌پردازد. اوّل، خدا را به اسمش، به قدرتش، به عظمتش، به صفات جلال و جمالش سوگند مى‌دهد و بعد از آن همه قسم دادن، شروع مى‌کند به استغفار کردن: «اللّهم اغفرلى الذّنوب التى تهتک العصم»(4)، تا آخر. دعاى ابى‌حمزه ثمالى و دعاهاى گوناگون دیگر از این انسانهاى بزرگ،

همین‌طور است. من و شما به استغفار احتیاج داریم. اى مؤمنین؛ عزیزان؛ اى دلهاى پاک و صاف! مبادا مغرور شوید و بگویید ما که گناهى نکرده‌ایم! چرا؛ غرق قصوریم، غرق تقصیریم! «و ما قدر اعمالنا فى جنب نعمک».(5) آنچه کار خوب که ما به خیال خودمان انجام مى‌دهیم، در مقابل نعم پروردگار و در مقابل حقّ شکر الهى، چه ربطى و چه نسبتى دارد؟! چقدر قابل ذکر است؟! ما نمى‌توانیم آن حقّ شکر را ادا کنیم؛ نمى‌توانیم! «لاالذى احسن استغنى عن عونک»(6) مگر مى‌شود انسان از تفضل و لطف الهى، در آنى از آنات، مستغنى باشد؟! همیشه محتاجیم؛ همیشه هم لطف پروردگار مى‌رسد: «خیرک الینا نازل(7)». ما هم از اداى شکر عاجزیم و این قصور، یا تقصیر است و به‌هرحال طلب مغفرت مى‌خواهد.

شب قدر، فرصتى براى مغفرت و عذرخواهى است. از خداى متعال عذرخواهى کنید. حال که خداى متعال به من و شما میدان داده است که به سوى او برگردیم، طلب مغفرت کنیم و از او معذرت بخواهیم، این کار را بکنیم، والّا روزى خواهد آمد که خداى متعال به مجرمین بفرماید: «لایؤذن لهم فیعتذرون(8)». خداى نکرده در قیامت، به ما اجازه عذرخواهى نخواهند داد. به مجرمین اجازه نمى‌دهند که زبان به عذرخواهى باز کنند؛ آن‌جا جاى عذرخواهى نیست. این‌جا که میدان هست، این‌جا که اجازه هست، این‌جا که عذرخواهى براى شما درجه مى‌آفریند، گناهان را مى‌شوید و شما را پاک و نورانى مى‌کند، از خداى متعال عذرخواهى کنید. این‌جا که فرصت هست، خدا را متوجّه به خودتان و لطف خدا و نگاه محبّت الهى را متوجّه و شامل حال خودتان کنید. «فاذکرونى اذکرکم(9)»؛ مرا به یاد آورید، تا من شما را به یاد آورم.

در همان لحظه‌اى که شما دلتان را متوجّه خداى متعال و خدا را در دل خودتان حاضر مى‌کنید و به یاد خدا مى‌افتید، خداى متعال در همان لحظه، چشم لطف و مهر و عطوفتش متوجّه شماست؛ دست لطف و بذل و بخشش او به سوى شما دراز است. خدا را به یاد خودتان بیندازید، والّا روزى خواهد رسید که خطاب الهى به سمت گناهکاران مى‌آید که «انّا نسیناکم(10)»؛ ما شما را فراموش کردیم، ما شما را به دست فراموشى سپرده‌ایم، بروید! عرصه قیامت این‌گونه است.

امروز که خداى متعال اجازه داده است که شما به زارى، تضّرع و گریه بپردازید، دست ارادت به سوى او دراز کنید، اظهار محبّت نمایید و اشک صفا و محبّت را از دل گرم خودتان به چشمهایتان جارى سازید. این فرصت را مغتنم بشمارید، والّا روزى هست که خداى متعال به مجرمین بفرماید: «لاتجأروا الیوم(11)»؛ بروید، زارى و تضّرع نکنید، فایده‌اى ندارد: «انّکم منّا لاتنصرون(12)». این فرصت، فرصت زندگى و حیات است که براى بازگشت به خدا در اختیار من و شماست و بهترین فرصتها ایامى از سال است که از جمله آنها ماه مبارک رمضان است و در میان ماه مبارک رمضان، شب قدر!

شب قدر هم در میان این سه شب است. طبق روایتى که مرحوم «محدّث قمى» نقل مى‌کند، سؤال کردند که کدام یک از این سه شب - یا دو شب بیست‌ویکم و بیست‌وسوم - شب قدر است؟ در جواب فرمودند: چقدر آسان است که انسان، دو شب - یا سه شب - را ملاحظه شب قدر کند. چه اهمیت دارد بین سه شب مردّد باشد. مگر سه شب چقدر است؟ کسانى بوده‌اند که همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب مى‌آوردند و اعمال شب قدر را انجام مى‌دادند! قدر بدانید.

ملتى که دل خود را با خداى خود این‌گونه صاف کند که درِ خانه خدا برود، از خدا صادقانه بخواهد و به خدا صادقانه پناه ببرد، هرگز بدبخت و روسیاه نخواهد شد؛ دچار فساد، دچار ذلّت، اسیر دشمن و دچار اختلاف داخلى نخواهد شد. آنچه از این بدبختیها بر سر ملتها مى‌آید، «فبما کسبت ایدیکم(13)»؛ بر اثر کوتاهیها، غفلتها، گناهان و فسادهایى است که خودمان براى خودمان درست مى‌کنیم! کسى که درِ خانه خدا مى‌رود، خود را یک قدم به عصمت و به حفظ و نگهدارى از گناه نزدیک مى‌کند.

به خدا پناه ببریم، از خدا بخواهیم، براى خدا کار کنیم و قدم برداریم و دلها را به خدا بسپریم. صفاى دلهایمان را با یاد خدا روزافزون کنیم. وقتى دلها با صفا شد؛ وقتى دلها چنگ در دنیا نزد و اسیر دنیا و مادّیات نشد، آن وقت جامعه، جامعه‌اى مى‌شود با مردمى حقیقتاً نورانى و باصفا و پاک. چنین مردمى، خوب تلاش مى‌کنند، خوب کار مى‌کنند، دنیاى خودشان را هم خوب مى‌سازند. دلبسته نبودن به دنیاى شخصى، معنایش نساختن دنیا نیست؛ آبادى دنیا، کارى براى خدا و جزو کارهاى اُخروى است. آنچه که به آبادى زندگى مادّى مى‌انجامد، چیزى است که خدا از ما خواسته است و این هم یک عمل اُخروى است. همین هم وقتى با یاد خدا همراه باشد، بهتر، روانتر، شیرینتر و کاملتر انجام مى‌گیرد.

این روزها را قدر بدانید. شبهاى قدر را حقیقتاً قدر بدانید. قرآن صریحاً مى‌فرماید: «خیر من الف شهر(14)»؛ یک شب بهتر از هزار ماه است! این خیلى ارزش دارد. شبى است که ملائکه نازل مى‌شوند. شبى است که روح نازل مى‌شود. شبى است که خداى متعال آن را به عنوان سلام دانسته است. سلام، هم به معنى درود و تحیّت الهى بر انسانهاست، هم به معناى سلامتى، صلح و آرامش، صفا میان مردم، براى دلها و جانها و جسمها و اجتماعات است. از لحاظ معنوى، چنین شبى است! شبهاى قدر را قدر بدانید و براى مسائل کشور، مسائل خودتان، مسائل مسلمین و مسائل کشورهاى اسلامى دعا کنید.

کشورهاى اسلامى چقدر مشکلات دارند! حلّ آن مشکلات را از خدا بخواهید. براى همه انسانها دعا کنید. براى هدایت انسانها، براى خودتان، براى زندگیتان، براى مسؤولینتان، براى کشورتان، براى گذشتگانتان و براى آن چیزى که مى‌خواهید خداى متعال به شما بدهد، دعا کنید. این ساعات و دقایق را قدر بدانید. بنده هم از همه شما برادران و خواهران عزیز، در شبهاى مبارک قدر، ملتمس دعا هستم.

چند جمله هم دعا کنیم، ان‌شاءاللَّه در این ساعاتِ مقارن با ظهر، دعاها مقبول اجابت شود:

نسألک اللّهم و ندعوک. باسمک العظیم الاعظم، الاعّز الاجّل الاکرم یا اللَّه. پروردگارا! ما را به درک لیلة القدر موفّق فرما. لیلةالقدر را براى ما بهتر از هزار ماه قرار بده. دعاهاى ما را در آن شب مستجاب کن. سلام و تحیّت ما را اکنون و در آن شب، به محضر ولى و امام ما حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه برسان. ما را در آن شب مبارک، مشمول ادعیّه زاکیّه آن بزرگوار فرما. پروردگارا! ملت ایران را عزیز کن. احکام اسلام را در همه عالم مستقر و حاکم گردان. دشمنان اسلام، دشمنان ایران، دشمنان این ملت و دشمنان نظام جمهورى اسلامى را سرکوب و منکوب فرما. همه انسانها را در همه جاى عالم، به سمت حق هدایت فرما. پروردگارا! پیوند برادرى و صلح و صفا را میان ملت ما از همیشه بیشتر گردان.

پروردگارا! شهداى عزیز ما را در اعلى‌ درجه علیّیّن، با اولیایت محشور فرما. روح مطهر امام را با اولیایت محشور فرما. پروردگارا! ارواح گذشتگان ما، والدین و ذوى‌الحقوق ما را مشمول مغفرت خودت گردان.

پروردگارا! گرفتاریهاى مردم - گرفتاریهاى شخصى، عمومى، اجتماعى و غیره - را به کرمت رفع کن. چهره این ملت را با نور شادى و معنویت و صفا برافروخته کن. پروردگارا! این ملت را در نزد دشمنانش سربلند و عزیز گردان. دشمنانش را به دست او سرکوب و منکوب گردان. پروردگارا! رابطه ما و قرآن و اسلام را روزبه‌روز مستحکم‌تر و بیشتر گردان و ما را قدردان احکام اسلام، قدردان انقلاب و قدردان آیات مبارکه قرآن قرار بده.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى القاسم محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما على امیرالمؤمنین و الصدّیقة الطّاهرة سیّدة نساءالعالمین و سبطى الرحمة الحسن و الحسین، سیّدى شباب اهل‌الجَنّه و على‌بن‌الحسین زین‌العابدین و محمّدبن‌على‌الباقر و جعفربن‌محمّدالصّادق و موسى‌بن‌جعفرالکاظم و على‌بن‌موسى‌الرّضا و محمّدبن‌على‌الجواد و على‌بن‌محمّدالهادى و الحسن‌بن‌على‌الزّکى العسکرى والحجّةالقائم‌المهدى. حججک على عبادک و امنائک فى بلادک و صلّ على ائمّةالمسلمین و حماةالمستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقوى اللَّه‌

در ابتدا همه برادران و خواهران عزیزِ نمازگزار را به رعایت تقوا در گفتار، در کردار، در اندیشه و حتّى در احساساتى که تحت اختیار آدمى است، توصیه مى‌کنم.

قبل از این‌که مطلب اصلى مورد نظر خودم را عرض کنم، به دو سه مطلب کوتاه اشاره کنم: یکى مربوط به این حادثه تأسّف‌انگیز و خونبار پاکستان است که جمعى از مردم مسلمان و مؤمن، به جرم شیعه بودن، به دست یک گروه معاند و مغرض به شهادت رسیدند. حادثه تلخى است. البته مسؤولان دولت پاکستان بارها به ما گفته‌اند و قول داده‌اند که قضایاى قبلى را دنبال کنند؛ ما هم مایلیم که ان‌شاءاللَّه اعتماد خودمان را به این تعهّد دوستان پاکستانى حفظ کنیم. امیدواریم که هرچه جدّیتر این کار دنبال شود. من شک ندارم که مسأله تا حدود زیادى به روابط ایران و پاکستان مربوط مى‌شود و در واقع دشمنان این روابط، ابتکار این جنایات را در دست دارند. باید قاطعانه با آنها برخورد شود، والّا خداى نکرده اگر کوتاهى‌اى صورت گیرد، بعد مذاهب مختلف هستند؛ آن طرفیها هم تصوّر کنند که باید به نحوى به دفاع از خودشان بپردازند و مجبورند مسلّح باشند؛ طبیعتاً ابعاد قضیه، ابعاد بسیار خطرناکى خواهد شد. این‌طور جاها حکومتها هستند که بایستى وارد میدان شوند؛ مجرم را بى‌ملاحظه مورد تعقیب قرار دهند و قدرت دولتى خودشان را تثبیت کنند.

مسأله دیگرى که آن هم خیلى تلخ و غم‌انگیز است، وقایع الجزایر است. البته در دنیا کسانى هستند که انگشت اشاره‌شان به سمت دولت الجزایر - به عنوان مسؤولان این قضایا - دراز مى‌شود. ما نمى‌خواهیم در این مورد ادّعاى قاطعى بکنیم؛ اما شک نیست که یک دولت، مسؤول جان اتباع خود است. حادثه خیلى عجیب و کم‌نظیر و تلخى است. تا آن‌جایى که ما یادمان مى‌آید، در این برهه‌هاى اخیر زمانى، اصلاً چنین چیزى را به یاد نمى‌آوریم که در کشورى، افرادى که دولت مدّعى است نمى‌تواند آنها را شناسایى کند، در فاصله کوتاهى صدها نفر از مردم بى‌گناه - زنان و مردان و کودکان - و عمدتاً وابستگان به یک جناح سیاسى یا طرفداران آنها را سر ببُرند و با قساوت تمام بکشند!

البته محافل جهانى و این کسانى که همیشه پرچم حقوق انسان را در دست گرفته‌اند و تا یک نفر در یک گوشه دنیا اندک خدشه‌اى پیدا کند - به شرط این‌که غربى و بخصوص وابسته به خودشان باشد! - فریاد بر مى‌آورند، امروز در این قضایا خونسردى نشان مى‌دهند؛ چون طرفى که مورد ظلم قرار گرفته است، جزو ابواب جمعى آنها نیست! این هم مایه تعجب است. شبیه این قضیه را ما در دو سه سال قبل از این در بوسنى هم مى‌دیدیم. خودِ این، داستان عجیبى است که اگر در دنیا به کسى ظلم شود که جزو ابواب جمعى قدرتها و استکبار و طرفداران آنهاست، یک کلاغ را چهل کلاغ و صد کلاغ مى‌کنند! اگر جزو آنها نباشد، یا جزو مخالفان باشد، سکوت کرده و حتّى ستمگر را هم تشجیع و ترویج و، کمک مى‌کنند. جزو حوادث عجیب امروز دنیا، همین حادثه است که ان‌شاءاللَّه در بحث بعدى، بیشتر از این باز خواهد شد. ما این حوادث و این سکوتها و این خونسردى در پیگیریها را به شدّت محکوم مى‌کنیم.

موضوع سومى هم که باید به آن اشاره کنم، مسأله روز قدس است. ان‌شاءاللَّه جمعه آینده که جمعه آخر ماه رمضان است مردم ایران به عنوان متولّیان روز قدس، باید کارى کنند که براى دیگر ملتها سرمشق شود؛ چون هر سال ملتهاى دیگر در گوشه و کنار، حتّى در خود اروپا و جاهاى دیگر، به تبع شما روز قدس را گرامى مى‌دارند. شما باید روزبه‌روز این پرچم را سرافرازتر و این کانون درخشندگى و نور را درخشانتر کنید، تا عدّه بیشترى بتوانند استفاده کنند.

موضوع اصلى‌اى که من امروز مى‌خواهم قدرى درباره آن صحبت کنم و در خطبه جمعه اوّل ماه به مناسبت یک موضوع دیگر اشاره‌اى کردم و به خاطر بارش برف نشد تعقیب کنم و حال قضایاى تازه‌ترى هم پیش آمده است که من لازم است این موضع را دنبال کنم، جنجال تبلیغاتى‌اى است که در این یکى، دو هفته اخیر در مورد مناسبات ایران و امریکا، به عنوان یک خبر تازه از ایران، همه دنیا را متوجّه به خود کرده است. همان‌طور که در آن خطبه قبلى تا حدودى اشاره شد، دستگاههاى عمدتاً امریکایى و دنباله‌روانشان، یک شگرد تبلیغاتى را دنبال مى‌کنند، براى این‌که در جهت مقاصد و اغراض خودشان، دروغى را به شکل واقعیت جلوه دهند و واقعیتى را به کلى بپوشانند، که من امروز قدرى در این زمینه صحبت خواهم کرد.

البته این موج تبلیغاتى، عمدتاً از طرف دستگاههاى تبلیغاتى خارج از کشور است؛ منتها در داخل هم انعکاس دارد. بعضى از کسانى که پایبندیهاى انقلابیشان آن‌قدر نیست که ما از متصدّیان امور مطبوعاتى توقّع داریم، متأسفانه در برخى از مطبوعات، همان‌گونه مشى مى‌کنند که دشمنان انقلاب و دشمنان ملت ایران و عوامل وابسته به استکبار در دنیا یا مثلاً در کشور امریکا مشى مى‌کنند! این هم جاى تأسّف است.

مسأله‌اى که موضوع جنجال اینهاست، این است که جمهورى اسلامى ایران مى‌خواهد درباره مناسبات خودش با دولت امریکا، تجدیدنظر کند! این را به عنوان یک خبر تازه منتشر کردند! مطلب کاملاً بى‌اساسى و واهى‌اى را بزرگ کردند و جنجال و هاى‌وهوى به راه انداختند. البته مقاصد بسیار خطرناکى براى ملت ایران دارند. آنها دنبال کارهاى خودشان هستند؛ اما ما باید کار دشمن را بشناسیم. ولو هیچ اقدامى هم در مقابل دشمن نخواهیم بکنیم، باید بدانیم دشمن چه کار مى‌کند. ما نباید اجازه بدهیم که دشمن نسبت به کشور ایران و ملت و مسؤولان آن، هر کارى که مى‌خواهد، در زمینه تبلیغات بکند و ما همین‌طور سکوت کنیم! این‌که نمى‌شود. لازم است اهداف و مقاصد دشمن شناخته شود.

البته در بعضى از رسانه‌ها و به وسیله برخى از مسؤولان هم واقعاً حرفهاى درستى زده مى‌شود. دیشب در تلویزیون دیدم که وزیر محترم امور خارجه مصاحبه مى‌کردند. حرفهاى خوب و درست گفته مى‌شود - نه این‌که نمى‌گویند - اما من هم موظّفم آنچه را که وجود دارد و واقعیت مطلب است، براى ملت عزیزمان بیان کنم.

این را هم به شما عرض کنم که این اوّل بار هم نیست. قبلاً هم از این قبیل قضایا اتّفاق افتاده است؛ بخصوص آن بارى که بعد از رحلت امام بود تا حدودى هم با امروز قابل مقایسه است. آن‌جا هم جنجالى درست کردند و حتّى روزنامه‌هاى ما مقاله نوشتند و بعضى افراد مخالف و معاند با انقلاب، چیزهایى نوشتند و ادّعاهایى کردند؛ صریحاً به تخطئه دوران امام پرداختند که الحمدللَّه سیلى ملت بر بناگوش آنها، نگذاشت ادامه دهند. البته این دفعه جنجالها وسیعتر است و طور دیگرى جنجال مى‌کنند. سرِ جنجال، خارج از کشور است؛ عمدتاً آنها هستند. وضع، وضع دیگرى است؛ آن‌وقت هم بود؛ هرچند با این وسعت و در این ابعاد نبود.

بهانه‌اى که براى این جنجال درست کرده‌اند، مصاحبه رئیس جمهور محترم ما در هفته گذشته است. این هم واقعاً ظلم بزرگى است؛ هم به ملت ایران، و هم به رئیس جمهور. این اخفاء حقیقت و پوشاندن آنچه که مى‌خواهند به چشم مردم نرسد، واقعاً چیز عجبى است.

من ابتدائاً لازم است عرض کنم که در آن مصاحبه، همه مواضع اصولى ما در زمینه رابطه با امریکا و اسرائیل به خوبى بیان شد. همه مطالبى که باید بیان مى‌شد، بیان شد؛ من با دقّت گوش کردم. آنچه درباره مذاکره با امریکا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به رابطه با امریکا لازم بود گفته شود، گفته شد؛ آنچه راجع به اسرائیل، راجع به مبارزان فلسطینى و بعضى قضایاى داخلى لازم بود گفته شود، بیان شد و خیلى خوب بود. من دعا کردم؛ هم ایشان را، هم وزیر امور خارجه را، و هم بعضى مسؤولان دیگر را که در این زمینه‌ها مواضع خوبى گرفتند. حال چیزهایى هم ممکن است مربوط به سلایق و لحنها باشد؛ با آنها کارى نداریم. آنچه اصولى و مهم بود، همین مسائل مربوط به رابطه و مذاکره و حکومت صهیونیستى بود، که اینها خوب گفته شد و مطالب خوبى بود. حال دشمن اگر نخواهد که به این حرفها - که برخلاف میل اوست - اعتراف کند، دشمن است دیگر؛ ما از دشمن چه توقّعى داریم؟ ما باید خودمان بفهمیم که هدف و غرض دشمن چیست.

من اوّلاً براى شما برادران و خواهران عزیز بیان کنم که اهداف جنجال تبلیغاتى امریکاییها - عمدتاً - و مخالفان ما در دنیا چیست. این‌که دائماً مى‌گویند ایران مى‌خواهد با امریکا مذاکره کند؛ ایران مى‌خواهد بتدریج رابطه با امریکا برقرار کند، هدفشان از این حرفها چیست؟ چه مى‌خواهند؟ مخالفان ما به دنبال چه چیزى هستند؟ آنچه مسلّم است، دنبال خیر جمهورى اسلامى و خیر ملت ایران نیستند؛ این‌که واضح است. تا به حال در طول این نوزده سالى که از انقلاب مى‌گذرد، هم حکومت امریکا، هم مطبوعات امریکا و هم رسانه‌ها و تلویزیونها و رادیوهاى امریکا، تا آن‌جایى که توانستند، به ملت ایران ضربه زدند، خنجر از پشت زدند، اهانت رواداشتند، خیانت کردند و دروغ پرداختند. در هشت سال جنگى که ما داشتیم و در قضایاى اقتصادى، یک‌جا اینها به نفع ما کار نکردند؛ حال هم از همان قبیل است.

پس، هدفشان چیست؟ هدف، چند چیز است. که من به اختصار عرض مى‌کنم. شما روى مطالبى که عرض مى‌کنم، فکر کنید؛ مخصوصاً شما جوانان تحصیلکرده، دانش‌آموزان، دانشجویان و طلاب علوم دینى، درست دقت و تأمل کنید؛ چون اینها مسائل مهمى است. یک ملت هم غالباً در همین جاهاى على‌الظاهر کوچک است که سرنوشتش ساخته مى‌شود. چنین مقطعى، اگر مردم، جوانان، مسؤولان و دیگران درست نفهمیدند که حقیقت قضیه چیست، زاویه‌اى باز مى‌شود که خداى نخواسته همین زاویه، به فناى همه چیز منتهى خواهد شد. معمولاً این‌طور است؛ لذا خیلى مهم است که درست دقّت شود.

هدف اینها چیست؟ هدف حکومت امریکا و دستگاه امپراتورى خبرى امریکایى از این حرفها چیست که مرتّب مى‌گویند: ایران مى‌خواهد مذاکره کند؟

هدف، چند چیز است: یکى این‌که اینها مى‌خواهند آن چیزى را که تا امروز وسیله وحدت ملت ایران بوده است، به وسیله اختلاف ملت ایران تبدیل کنند. تا به حال آحاد ملت ایران به خاطر این‌که مى‌دانستند دولت امریکا دشمن آنهاست، در مقابل دشمنى امریکا، اگر یک وقت اختلافات جزئى هم داشتند، کنار مى‌گذاشتند و متّحد مى‌شدند. مقابله با امریکا، یکى از وسایل وحدت این ملت بوده است. اینها مى‌خواهند با این جنجالها، همین وسیله وحدت را، به وسیله اختلاف تبدیل کنند. این علیه آن، آن علیه این. این بگوید مذاکره، آن بگوید مذاکره چه فایده‌اى دارد؛ آن یکى بگوید چه ضررى دارد؟ یک عدّه از این طرف بحث کنند، یک عدّه از آن طرف بحث کنند! واینها هم این وحدت عظیم ملى را که ملت ایران در مقابله با حضور دشمن دارد، به اختلاف ملت ایران تبدیل کنند.

هدف دوم این است که مى‌خواهند با تکرار این قضیه - مذاکره و رابطه با امریکا - قضیه‌اى را که در چشم ملت ایران، به دلایلى منطقى، یکى از زشت‌ترین چیزهاست، قبحش را از بین ببرند. تا حدّى که در نماز جمعه مى‌شود حرف زد، خواهم گفت که دلایل منطقى آن چیست. مى‌خواهند قبح این را از بین ببرند؛ مثل کارى که سرِ قضیه اسرائیل با اعراب کردند.

یک روز بود که دولتهاى عرب، صحبت کردن با اسرائیل، رابطه با اسرائیل و حتّى آوردن اسم اسرائیل را یکى از کارهاى بسیار زشت مى‌دانستند. اینها با مطرح کردن و پیش کشیدن این قضیه، آنها را یکى یکى از صفوف ملت عرب خارج کردند و بار را به گردن او انداختند. بتدریج کارى کردند که قبح این قضیه ریخت؛ حتّى دولتهایى که در مرزهاى اسرائیل نیستند و هیچ خطر و ضررى هم از اسرائیل نمى‌بینند، در خانه خودشان نشسته‌اند و صحبت از مذاکره با اسرائیل مى‌کنند! واقعاً چه لزومى دارد؟ اما مى‌کنند؛ چون قبحش ریخته است.

ملت ایران به دلایل کاملاً محکم و با استدلال منطقى، دولت امریکا را دشمن خود مى‌داند؛ که من بعداً اشاره خواهم کرد. همه ملتهاى دنیا هم این را از ملت ایران شناخته‌اند و با چشم تعظیم و تجلیل به این نگاه مى‌کنند. بتدریج مى‌خواهند قبح این را از بین ببرند و یک کار عادّى و معمولى بکنند.

هدف سوم این است که اصل مذاکره با ایران، براى امریکا به عنوان ابرقدرت، بسیار مهم است. ممکن است بعضى تعجّب کنند و بگویند مگر ایران چیست که براى امریکاى ابرقدرت، مهم است که با ایران پشت میز مذاکره بنشینند؟! بله، بسیار مهّم است. اتّفاقاً چون ابرقدرت است، برایش خیلى مهّم است. ابرقدرت، یعنى آن قدرتى که از همه قدرتهاى سیاسى دنیا بالاتر است و مى‌تواند اراده خود را بر آنها تحمیل کند.

یک روز دو ابرقدرت در دنیا بودند - امریکا و شوروى - و هر کدام منطقه نفوذى داشتند؛ هر کار هم مى‌خواستند، مى‌توانستند بکنند. حتّى امریکا در مقابل آن دشمن، موشکهاى امریکایى - کروز و غیره - را در کشورهاى اروپایى مستقر کرده بود؛ بیچاره اروپاییها هم چاره‌اى نداشتند، حرفى هم نمى‌زدند؛ چون به عنوان دفاع در مقابل شوروى سابق بود. شوروى هم در منطقه نفوذ خودش، این کارها را مى‌کرد. امروز که شوروى از بین رفته است؛ امریکا مدّعى است و به شدّت در پى این است که نظام یک قطبى در دنیا به وجود آید؛ یک ابرقدرت در رأس امپراتورى بزرگى که اسمش دنیاست!

این مطلبى که عرض مى‌کنم، حرفى است که صاحب‌نظران سیاسى امریکا از گفتن آن ابایى ندارند. در مطبوعات امریکایى، مقالات سیاسى فکرى با همین مضمون چاپ مى‌شود. در همین حدود یک ماه پیش، در یکى از مطبوعات امریکایى دیدم که یک نویسنده معروف سیاسى‌نویس امریکایى به دنیا خطاب مى‌کرد که «چه عیبى دارد که در رأس یک امپراتورى واحد جهانى، امریکا قرار داشته باشد؟! امریکا امروز چنین و چنان است!» آنها اصلاً ادّعایشان این است؛ دنبال این هستند.

حال ابرقدرتى با این همه ادّعا، با این همه باد و بروت جهانى و سیاسى، یک جا هست که برایش ارزش و اعتبار و احترامى قائل نمى‌شوند؛ آن یک جا کجاست؟ جمهورى اسلامى ایران. جمهورى اسلامى و ملت ایران، هیبت‌شکن ابرقدرت امریکا در دنیا شدند. من بارها عرض کرده‌ام که عمده قدرت ابرقدرتها، متّکى به هیبتشان است؛ هیبت آنهاست که مى‌تواند کار کند. اینها همه‌جا که وارد میدان نمى‌شوند، تیر و تفنگ که به کار نمى‌برند؛ تشر و هیبتشان است که رؤساى دولتها و رؤساى احزاب سیاسى دنیا را وادار مى‌کند که دست و پایشان در مقابل اینها بلرزد و کوتاه بیایند.

براى امریکا مهم است که ایران اسلامى که از روز اوّل به دلایل روشنى در مقابل امریکا ایستاد و تسلیم امریکا نشد و گفت که با امریکا مذاکره نمى‌کنم، حالا بگوید که بسیار خوب، چَشم، ما هم مذاکره مى‌کنیم! مى‌گویند بفرما، ابرقدرتى کامل شد! این منطقه‌اى هم که زیر بار نمى‌رفت، زیر بار آمد؛ این‌جا هم عتبه را بوسیدند! بنابراین، صِرف مذاکره برایشان خیلى مهّم است.

البته در مورد رابطه، این‌طور نیست؛ بعد خواهم گفت. امریکاییها نسبت به رابطه، طور دیگرى فکر مى‌کنند. آن چه‌که براى آنها خیلى مهّم است، مذاکره است. مى‌خواهند ایران پشت میز مذاکره بنشیند؛ بعد که مذاکره شروع شد، آن‌وقت سرِ رابطه داستانها و حکایتها دارند.

نکته دوم براى این‌که مذاکره با ایران براى امریکا اهمیت دارد، این است که حرکت جمهورى اسلامى و ملت ایران موجب شد که احساسات اسلامى در هر گوشه دنیا بیدار شود؛ در آسیا، در آفریقا و حتّى در اروپا، مسلمانان با نام اسلام، احساسات اسلامى خودشان را سرِ دست گیرند و مبارزه‌اى را به نحوى شروع کنند. بعضى از این مبارزات، مبارزات سیاسى با دولتهاست. بعضى از این مبارزات، مبارزات اصلاحى است؛ بالاخره مشغول مبارزه هستند. همه اینها، از این قلّه جمهورى اسلامى و امام و این ملت، سرازیر شده‌اند.

من کسانى را در دنیاى اسلام مى‌شناسم و اطّلاع دارم که مذهب اهل‌بیت را بدون هیچ‌گونه تبلیغى، فقط براى خاطر قضایاى جنگ قبول کردند. همین که شما جوانان، شما جانبازان، شما ایثارگران به میدان جنگ مى‌رفتید و این خبرها در دنیا به همین شکل منتشر مى‌شد؛ همین‌که مادران آن‌طور شجاعانه مى‌ایستادند و آن شجاعتها را به خرج مى‌دادند، عدّه‌اى را در دنیا مسلمان کرد، عدّه‌اى از مسلمانان را شیعه کرد، عدّه بیشترى را عاشق انقلاب و عاشق امام و ملت ایران کرد و احساسات اسلامى بروز کرد. در حقیقت، قطب همه اینها، ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى است.

اگر جمهورى اسلامى با امریکا پشت میز مذاکره بنشیند، امریکاییها خیالشان از این جهت راحت مى‌شود؛ به هرجایى در دنیا مى‌گویند: شما براى چه تلاش مى‌کنید؟ شما که مثل ایران نخواهید شد، به پاى ایران که نخواهید رسید! هر چه بشوید، یک ملت و یک نظام و آن شکوه و شجاعت را که پیدا نخواهید کرد؛ آنها هم بالاخره مجبور شدند و این‌جا پاى میز مذاکره آمدند؛ شما دیگر چه مى‌گویید؟! یعنى با تسلیم ملت ایران و نظام جمهورى اسلامى ایران به نشستن پاى میز مذاکره با امریکا، خیال امریکا از بسیارى از این مبارزات دنیاى اسلام آسوده خواهد شد.

درست توجّه کنید! هر کدام از اینها، بحثهاى طولانى و مفصّلى دارد که جایش در مجالس ویژه این حرفهاست. من مایلم که در نماز جمعه، فقط رؤوس مطالب را عرض کنم. مذاکره براى اینها مهّم است. ببینید؛ بسیارى از کشورها هستند که دولتهایشان از دوستان دولت امریکا محسوب مى‌شوند؛ یعنى تحت نفوذ و تسلیم دولت امریکا قرار دارند، مواضع سیاسیشان تابع دولت امریکاست و کلاًّ تابع امریکا هستند؛ با فلان‌جا قطع رابطه کنید، فلان‌جا را معامله کنید، فلان‌جا را معامله نکنید، نفت را این‌گونه کنید، مس را آن‌طور کنید. این دولتهایى که تسلیم امریکا هستند، بتدریج این فکر برایشان به وجود مى‌آید که دولتى به نام جمهورى اسلامى ایران هست که به امریکا هیچ اعتنایى نمى‌کند؛ امریکا هم نسبت به آن دولت نمى‌تواند هیچ آسیب جدّى بزند. پس، علّت این‌که ما از امریکا این‌قدر مى‌ترسیم، چیست؟

این سؤال امروز در ذهن بسیارى از مسؤولان کشورهاى اسلامى و غیر اسلامىِ به اصطلاح خودشان جهان سومى وجود دارد و براى دستگاه امریکا موجب زحمت جدّى شده است؛ خارج شدن از حالت تبعیت و تسلیم، به خاطر وجود جمهورى اسلامى، که جمهورى اسلامى هست، هیچ اعتنایى هم به امریکا نمى‌کند و امریکا نمى‌تواند هیچ کار مهمّى با آن انجام دهد. چرا؛ گاهى اوقات هارت و هورت مى‌کنند؛ مثلاً قانون «داماتو»یى مى‌گذرانند، قانون هم بعد از چند ماه به خودى خود منسوخ مى‌شود؛ کار اساسى نمى‌توانند بکنند. پس، چرا ما خودمان را بیخودى معطّل کردیم و اسیر امریکا شدیم؟

براى امریکا خیلى خطرناک است که این فکر در دوستان و در تبعه دولتهاى تابع و پیرو او رسوخ پیدا کند. امریکا در پى یک جواب است؛ باید کارى کند که به آنها این‌طور تفهیم شود که: «دیدید، این محاصره اقتصادى و همین فشارهایى که ما علیه جمهورى اسلامى به خرج دادیم، بالأخره جمهورى اسلامى را هم خسته کرد و مجبور نمود که او هم بیاید و زانو بزند و از آن پایگاه و از آن گردن برافراشته‌اى که داشت، بناچار پایین آید!». این را به دولتهایى که پیرو و تابعش هستند، تفهیم کند که: «نخیر؛ این‌طور هم نیست که شما خیال کنید کسى که با ما نباشد، مى‌تواند از آسیب در امان بماند. جمهورى اسلامى هم بالاخره مجبور شد بیاید»!

یک نکته دیگر هم هست که موجب مى‌شود حقیقتاً مذاکره براى امریکاییها به عنوان یک ابرقدرت مهم باشد و آن، این است که در مصاف دو قطب مبارز که الان نوزده سال یا بیست سال است که در صحنه سیاسى عالم، مبارزه مى‌کنند - قطب استکبار از یک طرف، و قطب اسلام از طرف دیگر؛ قطب استکبار به رهبرى امریکا، و قطب اسلام به محوریّت نظام جمهورى اسلامى که تا به حال هم گسترش و پیشرفت، متعلّق به قطب اسلام بوده است - شما هرچه صحنه دنیا را نگاه مى‌کنید، مى‌بینید کشورهایى که بوى حرکت و نهضت اسلامى در آنها استشمام نمى‌شد، وضعى برایشان به وجود آمد که حکومتهاى اسلامى - لااقل به تناسب آن کشورها - در آنها به وجود آید! در ترکیه به صورتى، در الجزایر به نحوى و در جاهاى دیگر نیز همین‌طور. البته با همه اینها هم برخورد کردند؛ اما با احساسات مردم که نمى‌توانند برخورد کنند؛ نمى‌توانند با احساسات مردم آن‌طور برخورد کنند که مثلاً با حکومت «رفاه» در ترکیه یا با بعضى از حکومتهاى دیگر برخورد کردند. احساسات مردم به حال خود باقى است.

تا به حال در برخورد این دو قطب مبارز با یکدیگر - که قطب، استکبار از یک طرف و قطب اسلام از طرف دیگر است - پیشرفت و مبارزه و پیروزى، متعلّق به قطب اسلام بوده است. قطب اسلام همیشه پیش رفته است؛ اما قطب استکبار پیشرفتى نداشته است. اینها مى‌خواهند با شایعه مذاکره جمهورى اسلامى - که بگویند جمهورى اسلامى تسلیم شد؛ طرف ما آمد و مجبور شد کنار بیاید و با ما مذاکره کند - این‌طور وانمود کنند که در این مصاف، بالاخره قطب اسلامى شکست خورد و مجبور به عقب‌نشینى شد و قطب استکبار در این مصاف پیروز گردید.

مى‌خواهند این را تفهیم کنند که دشمن پیروز شده و اسلام مجبور به عقب‌نشینى شده است. مى‌خواهند بگویند که اسلام انقلابى از حرفهایش گذشت و برگشت. مى‌خواهند بگویند همه این حرفها در طول این نوزده سال - ده سال اول که امام گفته بود، و نه سال بعد از امام، مسؤولان و ملت همه بر زبان آوردند - به گوشه‌اى گذاشته شد، به دست فراموشى سپرده شد و همه این حرفها تخطئه گردید؛ چون امام بارها فرموده بودند که ما با دشمن کنار نمى‌آییم و تسلیم دشمن نمى‌شویم. این شایعات براى این هدف است که آن گذشته را تخطئه کند. بالاخره امریکا از این‌که شایع شود جمهورى اسلامى تسلیم شده است تا با امریکا مذاکره کند و پشت میز مذاکره بنشیند - یعنى از حرفها و ادّعاهاى خود نسبت به استکبار دست بردارد - بیشترین استفاده را مى‌کند. این جنجال تبلیغاتى براى این است. لذا با این‌که رئیس جمهور محترم در مصاحبه‌اش گفت که ما مذاکره نمى‌کنیم؛ گفت که ما احتیاجى به مذاکره نداریم، آنها گفتند بله، این مقدّمه مذاکره است؛ مى‌خواهند مذاکره کنند! هر کسى چیزى گفت؛ جنجالى در دنیا درست کردند. پس، انگیزه‌هاى امریکا و دستگاههاى خبرى امریکا از این جنجال این است.

حال موضع ما چیست؟ البته موضع ما بارها گفته شده است؛ چیزى نیست که حالا من بخواهم آن را بیان کنم. امام بارها فرمودند، بعد از امام هم ما، مسؤولان سیاست خارجى و کسانى که در این زمینه‌ها حرف مى‌زدند و اقدام مى‌کردند، حرفها را گفته‌اند. حرفها همان حرفهاست؛ حرفهاى محکمى است؛ حرفهایى نیست که بشود امروز گفت و فردا از آنها برگشت؛ درعین‌حال من به طور مختصر عرض مى‌کنم.

موضع انقلاب و موضع نظام جمهورى اسلامى این است که اوّلاً هر تصمیمى که ما براى انقلاب و به عنوان مواضع اصولى انقلاب بگیریم، باید تابع استدلال باشد. ما اهل منطقیم. ما حکومتمان هم حکومت استدلال است، قوانینمان هم قوانین مستدل است، معارفمان هم معارف استدلالى است، مواضع سیاسى ما هم مواضع استدلالى است. ممکن است یک وقت کسى نسبت به این مواضع شعار بدهد - خیلى خوب؛ مانعى ندارد - اما پشت سرِ این شعار، استدلال و برهان و منطق وجود دارد. اساس این منطق هم یکى نفع ملت ایران و مصالح کشور است، یکى هم اصول و عقاید و باورهایى است که ملت ایران در راه این باورها مبارزه و مجاهدت کرده، شهید و جانباز داده، ایستادگى کرده است و مردم دنیا را متوجّه خودش کرده است. مواضع ما تابع این چیزهاست. حال من در سه عنوان کوتاه، مطلب را خلاصه مى‌کنم.

وضع کنونى - یعنى قطع رابطه ما با امریکا - اوّل این را بیان مى‌کند که این وضع، نتیجه رفتار و وضع طبیعى استکبار امریکایى است؛ در واقع، نتیجه مظلومیت ملت ایران است. حرف دوم این است که مذاکره با امریکا، هیچ فایده‌اى براى ملت ایران ندارد. حرف سوم این است که مذاکره و رابطه با امریکا، براى ملت ایران ضرر دارد.

اما مطلب اوّل که گفتیم این قطع رابطه، ناشى از رفتار امریکاست. عزیزان من! سیاست دولت امریکا از سالهاى 1320 به بعد - تقریباً سالهاى بیست‌ویک و بیست‌ودو - وارد کشور ما شد؛ بتدریج آمدند و نفوذ پیدا کردند و یواش یواش جاى انگلیسیها را گرفتند. در طول این تقریباً بیست‌وهفت هشت سالى که امریکاییها در این کشور حضور قدرتمندانه داشتند، همه اهانتها و بدیها و ستمگریهایى که یک دولت مستکبر با یک ملت مظلوم مى‌تواند انجام دهد، انجام دادند؛ منابع را بردند، رژیم مستبد پهلوى را تقویت کردند، به مسؤولان ما اهانت کردند، به مردم اهانت کردند، کاپیتولاسیون را آوردند، حکومتهاى ملى را سرنگون کردند و خیلى جنایات که واقعاً اگر کسى بخواهد جنایات امریکا را در طول مدّت تقریباً بیست‌وهفت، هشت سال قبل از انقلاب بنویسد، یقیناً یک کتاب قطور خواهد شد.

انقلاب پیروز شد. وقتى انقلاب پیروز شد، یکى از کارهایى که مردم کردند، همان اوّل روزهاى بیست‌ویک و بیست‌ودو بهمن به سفارت امریکا رفتند و امریکاییها را گرفتند و در آن روزها آن‌جایى که ما مستقر بودیم، من خودم دیدم که چشمهاى اعضاى سفارت امریکا را بستند و به آن‌جا آوردند. من یقین داشتم که امام دستور خواهند داد اینها را یا اعدام و یا مثلاً زندانى کنند! برخلاف تصوّر همه و برخلاف تصوّر خود امریکاییها، امام دستور دادند که اینها را آزاد کردند و به سفارتشان رفتند. البته بعضیشان از ایران رفتند؛ چون اوضاع ایران را براى خودشان مناسب ندانستند؛ بعضى هم در ایران ماندند.

بعد از پیروزى انقلاب، رابطه ما با امریکا، از طرف ما قطع نشد. یعنى ملت ایران در حال اقتدار، مظلومیتهاى گذشته خودش را ندیده گرفت و دولت امریکا را عفو کرد. دیگر از این بزرگوارى بالاتر؟! ما سى سال از طرف امریکاییها مظلومیت داشتیم؛ منتها نمى‌توانستیم مقابله‌به‌مثل کنیم و عکس‌العمل نشان دهیم. انقلاب که پیروز شد، ملت ایران اقتدار را به دست گرفت و مى‌توانست عکس‌العمل نشان دهد. توقّع طبیعى این بود که عکس‌العمل نشان دهد؛ عکس‌العمل که نشان نداد هیچ، امام دستور دادند رهایشان کنید! البته عدّه‌اى از آنها رفتند؛ ولى عدّه‌اى هم ماندند و روابط سیاسى ما و امریکا برقرار بود.

اما دولت امریکا این بزرگواریهاى ملت ایران و انقلاب را ندیده گرفت. از همان روزهاى اوّل که خیالشان آسوده شد، محلّ سفارت را محلّ توطئه علیه نظام جمهورى اسلامى کردند. در خود امریکا، علیه ایران شروع به اقدامات کردند. مجلس سناى امریکا آن‌وقت حرکت زشتى انجام داد که در این‌جا خروش خشم مردم علیه آن حرکت بلند شد. در یکى از میدانهاى تهران اجتماع عظیمى تشکیل شد و مردم در آن‌جا نسبت به این کار امریکاییها اعلام خشم کردند. امریکاییها از همان روزهاى اوّل، شروع به توطئه و بدى کردند؛ دشمنان جمهورى اسلامى را دیدند و آنها را به کارهایى وادار کردند؛ مقدمات کودتایى را فراهم آوردند؛ یعنى از گذشته درس نگرفتند! نتیجه قهرىِ این کارها هم این بود که دانشجویان مسلمان پیرو خطّ امام ریختند سفارت را تصرّف کردند و اعضاى سفارت را گروگان گرفتند. این حرکت، در واقع مجازاتى نسبت به امریکاییها بود.

امروز امریکاییها وقتى مى‌خواهند تاریخ دشمنیهاى بین دولت امریکا و دولت ایران را بیان کنند، از قضیه سفارت شروع مى‌کنند. در زمان ریاست جمهورى، در سالى که به سازمان ملل رفته بودم، اوّلین حرفى که خبرنگار در هنگام مصاحبه با من مطرح کرد، مسأله سفارت بود که شما اعضاى سفارت ما را به گروگان گرفتید! در حالى که تاریخ از آن‌جا شروع نمى‌شود؛ قبل از این قضیه است. اگر قضایاى قبل را بگوییم، مى‌گویند اینها متعلّق به گذشته است! اگر متعلّق به گذشته است، قضیه سفارت مگر متعلّق به گذشته نیست؟ آن را همیشه به عنوان حرکتى مطرح مى‌کنند که چرا شما به ما حمله کردید؛ در حالى که در واقع این یک حرکت متقابل ناشى از خشم انقلابى ملت ایران بود. مردم ایران نجابت کردند که آنها را به قتل نرساندند؛ والّا اگر جوانان ما مى‌خواستند بى‌مراعاتى کنند و بى‌تقوایى به‌خرج دهند، همان‌جا نابودشان مى‌کردند؛ اما این کار را نکردند، جان آنها را حفظ نمودند و بعد از مدّتى هم به دستور امام که به مجلس محوّل کردند، آزاد شدند و رفتند.

پس، قضیه ضربات امریکایى و خنجرزدنها و خیانتها و کودتا درست کردنها و قضیه کودتاى پایگاه شهید «نوژه» و قضایاى دیگر، پشت سرِ هم علیه جمهورى اسلامى انجام گرفت و ادامه یافت، تا جنگ تحمیلى شروع شد. در جنگ، به دشمن ملت ایران سلاح دادند. یکى از چیزهایى که در عرف همه ملتها و دولتهاى دنیا ورود در جنگ محسوب مى‌شود، همین است که دو کشور که در حال جنگند، یکى بیاید به آن طرفى که با این کشور جنگ مى‌کند، سلاح بدهد، یا امکانات نظامى بدهد، یا مشورت نظامى بدهد. این ورود در جنگ است. اینها را نباید به‌کلّى ندیده گرفت. ملت ایران در مقابل این حرکتها و این ظلمهاست که این‌طور در مقابل امریکا ایستاده است.

من پارسال گفتم که این ملت، مثل امام خود - امیرالمؤمنین علیه‌السّلام - است. امیرالمؤمنین، مظلومترین انسان مقتدر دنیا بود. شما به قدرت و اقتدار امیرالمؤمنین کسى را نمى‌شناسید؛ اما مظلومتر از امیرالمؤمنین هم کسى را نمى‌شناسید! ملت ایران، مثل امام خودش است. ما در زمان خودمان، هیچ ملتى را با این نشاط و سرزندگى و اقتدارى که ملت ایران در این دو دهه ظاهر شده است، نمى‌شناسیم؛ اما مظلومترین ملتها هم ملت ایران است! چه کسى از همه بیشتر به او ظلم کرده است؟ شیطان بزرگ!

مى‌گویند چرا به ما شیطان بزرگ مى‌گویید؟! شیطان یعنى چه؟ شما شیطنت مى‌کنید. شیطنت نکنید، تا به شما شیطان بزرگ نگوییم. شیطنت مى‌کنند، خیانت مى‌کنند، ضربه مى‌زنند، جنایت مى‌کنند، تکبّر مى‌کنند، استکبار مى‌کنند. ملت ایران، یک ملت زنده است؛ او را با ملتهاى دیگر مقایسه نکنید. ملت ایران هم در مقابل چنین دولت و چنین حکومتى مى‌ایستد، مقاومت مى‌کند، بى‌اعتنایى مى‌کند، رابطه را قطع مى‌کند، با او حرف نمى‌زند و در صحنه‌هاى جهانى، مواضع خود را برخلاف مواضع باطل او اتّخاذ مى‌کند.

یک جهت دیگر، مواضع جهانى امریکاست. امریکا امروز بزرگترین حامىِ حکومت غاصب صهیونیستى است. حکومت صهیونیستى، بدترین دولتها و مجموعه‌هاى سیاسى دنیاست؛ چون یک ملت را از مملکت خودش بیرون کرده است. شما چنین چیزى را در دنیا سراغ دارید؟ در تاریخ سراغ دارید؟ آخر، یک خانواده را، یک فامیل را، یک شهر را، یک میلیون آدم را از مملکت خودش بیرون کنند، یک مطلب است؛ کسى بیاید یک ملت را از کشور خودش بیرون کند، آنهایى را هم که در داخل کشور هستند، در نهایت ضعف و شدّت و فشار قرار دهد و خودش بر آنها حکومت کند، چیز واقعاً عجیبى است! حکومت از این بدتر و زشت‌تر؟! بعد هم با ملت با نهایت قساوت رفتار مى‌کنند.

تروریسم دولتى که در همان مصاحبه گفته شد - که حرف بسیار درستى هم هست - امروز مظهرش حکومت غاصب صهیونیستى است. این حرف، خیلى هم به صهیونیستها برخورده است! این حرفِ کاملاً درستى است. شما دیدید با مردمشان چه مى‌کنند! دیدید با فلسطینیها چه مى‌کنند! دیدید با مردم لبنان چه مى‌کنند! با هلى‌کوپتر به روستاهاى لبنان مى‌آیند و آدمها را از خانه‌هایشان مى‌دزدند و مى‌برند! کجا دیگر چنین چیزى در دنیا هست؟ امریکاییها بزرگترین و جدّیترین حامى صهیونیستها هستند. این جرم، بزرگ نیست؟ این جرم، کافى نیست ؟ این بس نیست براى این‌که ملت حق‌طلبى مثل ملت ایران بگوید من با شما کارى ندارم، من شما را رد مى‌کنم، من رفتار شما را محکوم مى‌کنم؟ ملت ایران به امریکا همین را مى‌گوید.

عنوان دوم این است که رابطه و مذاکره با دولت امریکا، به حال ملت ایران هیچ فایده‌اى ندارد. امروز از چیزهاى جالب این است که دستهاى امریکایى و تبلیغات امریکایى - همان‌طورى که در هفته اوّل این ماه عرض کردم - در دنیا این‌گونه شایع مى‌کنند که ملت ایران مشکلاتى دارد؛ راه‌حل و کلید این مشکلات هم این است که بیاید با امریکا مذاکره کند! تو گفتى و من باور کردم! مذاکره، هیچ فایده قابل ذکرى براى ملت ایران ندارد. البته ضررهایى دارد که بعد عرض مى‌کنم؛ اما اصلاً فایده ندارد.

کسى که خیال کند اگر ما با امریکا مذاکره کردیم، محاصره اقتصادى و قانون «داماتو» و ... از بین خواهد رفت، اشتباه کرده است. اوّلاً هر کدام از رفتارهاى امریکا با ایران، بعد از مدّتى محکوم به شکست شده است. مگر بار اوّلى است که اینها این‌طور با ما رفتار مى‌کنند؟ مگر بار اوّلى است که تهدید مى‌کنند؟ مگر بار اوّلى است که محاصره اقتصادى مى‌کنند؟ مگر بار اوّلى است که اینها راه مى‌افتند و به این کشور و آن کشور مى‌گویند که شما با ایران فلان معامله را نکنید، یا فلان قرارداد را نبندید؟ بار اوّل که نیست؛ همیشه این‌طور کرده‌اند. ما در این هجده، نوزده سال، همه پیشرفتهایى که به دست آورده‌ایم؛ همه کارهاى برجسته‌اى که دولتهاى ما در این چند سال کرده‌اند، در همان حالى بوده که امریکا نمى‌خواسته است. مگر به خواست امریکاست؟!

در سال گذشته، به مناسبت قانون «داماتو»، قرارداد شرکت خودشان با شرکت گاز ما را ابطال کردند. قانونى گذراندند که هیچ شرکتى حق ندارد از فلان مبلغ بیشتر، با ایران معامله نفتى کند. اوّلاً همان شرکت به مسؤولان ما پیغام داد که ما ناراحتیم و در اوّلین فرصتى که بتوانیم، باز قرارداد را مى‌بندیم! الان یکى از مشکلات امریکا همین شرکتهایى هستند که نمى‌توانند بیایند در کارهاى نفتى مربوط به ما در خلیج فارس سرمایه‌گذارى کنند. شرکتهاى نفتى امریکا به شدّت ناراحتند. مربوط به حالا هم نیست؛ مربوط به تقریباً یک سال اخیر است. روى دولت فشار آوردند، اجتماع درست کردند، قطعنامه درست کردند؛ لذا همان تلاشها توانسته است تا حدود زیادى آن قانون امریکایى «داماتو» را تضعیف کند. پس، آنها بیشتر احتیاج دارند.

ثانیاً به مجرّد این‌که آن شرکت امریکایى در سال گذشته قرارداد خود را با شرکت گاز ما فسخ کرد، به فاصله کوتاهى یک شرکت فرانسوى آمد و داوطلب انعقاد قرارداد شد. امریکاییها بنا کردند به جنجال کردن که چرا مى‌خواهید قرارداد ببندید؟! دولت فرانسه، بلکه بعداً همه جامعه‌ى اروپا ایستادند و گفتند که باید این قرارداد با ایران بسته شود و امریکا نباید بتواند حرف خودش را در این قضیه سبز کند. این‌طور نیست که حالا مشکلات ملت ایران به دست امریکا باشد و امریکا بتواند مشکل جدّى‌اى درست کند. البته تلاش مى‌کنند، خباثت خودشان را مى‌کنند - نه این‌که نمى‌کنند - اما کارها دست آنها که نیست.

وانگهى، شما ملاحظه کنید! دولتهایى که امروز امریکا به اصطلاح وزارت خارجه خودشان آنها را مجازات مى‌کند - مثل چین، روسیه، ترکیه زمان حکومت حزب رفاه - مگر با امریکا رابطه ندارند؟ مگر مذاکره نمى‌کنند؟ همه کسانى که امریکا با آنها برخورد خشن مى‌کند، در زمینه‌هاى سیاسى و اقتصادى با امریکا رابطه دارند. این‌طور نیست که رابطه با امریکا یا مذاکره با امریکا، مانع از دشمنى امریکا شود. الان کشورهایى هستند که سفارتهایشان در امریکاست، سفارتهاى امریکا نیز در پایتختهاى آنها باز است و فعّالیت مى‌کند؛ از لحاظ سیاسى و کنسولى و غیره هم با یکدیگر ارتباط دارند؛ اما امریکا آنها را جزو لیست تروریستهاى دنیا معرفى مى‌کند! من حالا نمى‌خواهم اسم آن کشورها را بیاورم. خوب است که برادران ما در وزارت خارجه و جاهاى دیگر، اینها را به مردم بگویند و تبیین کنند.

خیال نکنید که حالا اگر با امریکا رابطه برقرار شد، یا مذاکره شد، دیگر از سوى امریکا، اندکى حرف نازکتر از گل هم به جمهورى اسلامى گفته نخواهد شد؛ نه. بسیارى از کشورها با امریکا رابطه هم دارند، خیلى هم روابطشان على‌الظاهر در سطح جهانى خوب و صمیمى و مؤدّبانه است؛ درعین‌حال امریکا هرجایى که لازم باشد، ضربه خودش را مى‌زند؛ محاصره اقتصادى مى‌کند، تحریم مى‌کند!

امریکاییها مستکبرند. آدم مستکبر و دولت مستکبر، دنبال سبز کردن حرف خودش است. بنابراین، این‌طور نیست که رابطه‌براى کشور ما فایده‌اى داشته باشد؛ که اگر رابطه نباشد یا مذاکره نباشد، این مشکلات به وجود خواهد آمد و اگر این مذاکره و رابطه انجام شد، مشکلات از بین خواهد رفت؛ نه. نه امریکا براى ایجاد مشکلات آن‌چنان دستش باز است و نه رابطه و مذاکره این چنین معجزه‌گرى‌اى براى رفع مشکلات دارد. هیچکدام از اینها نیست؛ بسته به توان ملت است، بسته به عُرضه یک حکومت است، بسته به اقتدار و عزّت‌خواهى ماست که بتوانیم در مقابل امریکا بایستیم و برطبق اراده و برطبق مصالح کشورمان اقدام کنیم.

این تبلیغات در حالى انجام مى‌گیرد که وقتى دولت امریکا در مقابل خود دولتى را داشت که در حال جنگ بود، نتوانست کارى با آن انجام دهد. ما یک روز در حال جنگ بودیم. قبل از آن، اوقاتى بود که حکومت ما از لحاظ امکانات، حکومتى بسیار ضعیف بود. آن روز نتوانستند با ما کارى انجام دهند. آن روز نتوانستند ضرر اساسى وارد کنند. امروز بحمداللَّه دولت ایران، دولتى عزیز و مقتدر است و در سطح جهانى به عنوان یک کشور مقتدر و عزیز شناخته شده است؛ رئیس کنفرانس اسلامى است. در بسیارى از کنفرانسهاى جهانى، به عنوان یک عضو محترم شناخته شده است؛ دولتها برایش احترام قائلند، ملتها برایش احترام قائلند. امروز ما از چه بترسیم؟ چرا بترسیم؟ چرا خیال کنیم که اگر با همین وضعى که در این نوزده سال داشتیم، ادامه دهیم، چنین و چنان خوهد شد؟

امریکا احتیاج دارد. امریکا امروز آن قوّت و قدرت ده سال، پانزده سال قبل را هم ندارد. روزى بود که حرف دولت امریکا در اروپا و جاهاى دیگر، با احترام تلقّى مى‌شد و با آن با احترام رفتار مى‌شد؛ امروز آن‌طور هم نیست. امروز امریکاییها از لحاظ دیپلماسى و سیاست خارجى، در موضع ضعفند؛ در موضع قدرت نیستند. مى‌خواهند در حال ضعفشان، همان هیبت ابرقدرتى را علیه ما و در مقابل ملت ایران به کار ببرند!

عنوان سوم که این را هم من خیلى مختصر عرض مى‌کنم، چون مى‌ترسم وقت نماز بگذرد، این است که رابطه و مذاکره، براى ملت ایران و براى نهضت جهانى مضّر است. اولین ضرر این است که امریکاییها با ورود در این میدان، این‌طور تفهیم خواهند کرد که جمهورى اسلامى از همه حرفهاى دوران امام و دوران جنگ و دفاع مقدّس و دوران انقلاب صرف‌نظر کرده و گذشته است. اوّلین چیزى که امریکاییها ادّعا مى‌کنند، این است. اوّلین مطلبى که در دنیا شایع مى‌کنند، این است که انقلاب اسلامى تمام شد و پایان گرفت؛ کمااین‌که هموز هیچ چیز نشده، همین حرفها را زمزمه مى‌کنند!

همین دو، سه روز قبل از این، تلکسى دیدم که رئیس یکى از دولتهاى آفریقایى - که چند روز قبل از این، یکى از مسؤولان ما حرفى را علیه آن دولت بر زبان رانده بود - مصاحبه کرده و گفته است که بله، ایران مدّتى ادّعا مى‌کرد که با امریکا مخالف است؛ اما حالا مقدّمات جور مى‌کند براى این‌که بتواند با امریکا دست دوستى بدهد! هنوز هیچ‌چیز نشده، این‌طور مى‌گویند! در دنیا، تبلیغات و شایعات علیه ملت ایران و علیه جمهورى اسلامى و علیه دولت فضا را پُر خواهد کرد که اینها از انقلاب برگشتند. اینها آبروى انقلاب را در دنیا در پیش مستضعفان خواهد برد، دلها را مردّد خواهد کرد، نهضت جهانى اسلامى را دچار افول خواهد کرد، استقلال ملت ایران را از دست او خواهد گرفت.

این ملت در طول دوران طولانى تقریباً بیش از صدوپنجاه سال - یعنى از اواسط دوران ناصرالدّین شاه قاجار تا روز انقلاب - همیشه زیر چتر قدرتها و زیر بار قدرتهاى خارجى بود. حالا سلاطین قبلى اگر مستبد بودند، بد بودند، ظالم بودند، ملعون بودند، هرچه بودند، اقلاًّ عزّت کشور ایران و ملت ایران را حفظ مى‌کردند و زیر بار بیگانه‌ها نبودند. از اواسط و اواخر دوران ناصرالدین شاه قاجار، نفوذ خارجیها و دخالتها خارجیها در امور ایران شروع شد و مرتّب زیاد گردید تا به دوران پهلوى رسید و ایران یکسره به دست خارجیها افتاد. رضاخان را انگلیسیها آوردند؛ او در مشت انگلیسیها بود. بعد که رضاخان را بردند، محمّدرضا را خودشان آوردند؛ او هم کاملاً در مشت انگلیسیها بود. بعد از چند سالى هم امریکاییها با پول و امکانات وارد میدان شدند. کشور ایران و سرنوشت ملت ایران در دست خارجیها بود. ملت ایران توانست این خفّت و این اهانت و این جسارت به خودش را در انقلاب جواب دهد.

عزیزان من! یکى از ابعاد انقلاب اسلامى، مشتى بود که به دهان وطن‌فروشان و وابستگان و دستگاههاى مزدور اجانب و دشمنان خارجى زده شد. در واقع، انقلاب، خشم ملت ایران در مقابل نفوذ خارجى بوده است. انقلاب، استقلال را به این مردم داد. حال بعد از آن‌که این همه خون در راه این استقلال ریخته شده است، مدّعیان آقایى بر این کشور، مدّعیان مالکیت بر این کشور - یعنى امریکاییها که خودشان را مالک این کشور مى‌دانستند - برگردند داخل این کشور بیایند و خرده‌فرمایش و دخالت در کارها و نفوذ در دستگاههاى گوناگون و جمع کردن دشمنان انقلاب کنند! مگر ملت ایران اجازه خواهد داد که چنین چیزى انجام گیرد؟ مگر ملت ایران از انقلاب، از امام، از عظمت و از شوکت خود دست برداشته است که اجازه دهد امریکاییها باز پایشان در این مملکت باز شود؟

البته بارها گفته‌ایم و تکرار شده است؛ من هم گفته‌ام، مسؤولان هم گفته‌اند که مسأله ما، مسأله دولت امریکاست؛ با ملت امریکا بحثى نداریم. طرف ما ملت امریکا نیست؛ ملت امریکا هم مثل بقیه ملتهاى دیگر، خوبیهایى دارد، بدیهایى دارد؛ مربوط به خودشان است. مسأله، مسأله دولت امریکا و رژیم امریکاست، و رژیم امریکا دشمن نظام جمهورى اسلامى و دشمن انقلاب و دشمن ملت ایران است، و این را تصریح کرده‌اند و بارها هم گفته‌اند. البته مصلحت خودشان نمى‌دانند که این را بر زبان آورند؛ لیکن باطن قضیه همین است که با استقلال شما دشمنند، با اسلام شما دشمنند، با عزّت شما دشمنند، با ایستادگى شما در مقابل زیاده‌خواهیهایشان دشمنند؛ خیلى هم تلاش مى‌کنند که بتوانند بلکه اینها را از بین ببرند.

البته قانون الهى، عکس خواست آنهاست. قانون الهى این است که شما بمانید، شما قوى شوید، شما پیروز شوید؛ ان‌شاءاللَّه پیروز هم خواهید شد و ما هیچ احتیاجى به رابطه با امریکاییها نداریم؛ همچنان که رئیس جمهورمان هم در آن مصاحبه گفتند و دیگران هم تصریح کردند. الحمدللَّه خیلى خوب بود؛ هیچ احتیاجى به مذاکره و و به رابطه با اینها نداریم و على‌رغم میل دشمنان ملت ایران، ملت ما ان‌شاءاللَّه مدارج ترقّى و پیشرفت را روزبه‌روز بیشتر خواهد پیمود.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم. اذا جاء نصراللَّه والفتح. و رأیت النّاس یدخلون فى دین‌اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّک واستغفره انّه کان توّابا.(15)

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

1) بقره: 183

2) غافر: 55

3) نصر: 3

4) الاقبال باعمال الحسنة، ج 3، ص 332

5) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 161

6) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 157

7) الاقبال باعمال الحسنة، ج 1، ص 162

8) مرسلات: 36

9) بقره: 152

10) سجده: 14

11) مؤمنون: 65

12) مؤمنون: 65

13) شورى: 30

14) قدر: 3

15) نصر: 3 - 1


الحمد للَّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام على سیّدنا و نبیّنا ابى‌القاسم محمّد و على اله الأطیبین الأطهرین المنتجبین سیّما بقیّةاللَّه فى الأرضین‌.

در دعاهائى که چه در صحیفه‌ى مبارکه‌ى سجادیه، چه در بقیه‌ى دعاهاى مأثورِ براى ماه رمضان وارد شده است، صفاتى براى این ماه ذکر شده که هر کدام از این صفات و خصوصیات، قابل تأمل و تدبر است: «شهر التّوبة و الانابة» - که من در مورد این توبه و انابه، بعد چند جمله‌اى عرض خواهم کرد - «شهر الاسلام»، که در دعاى صحیفه‌ى مبارکه‌ى سجادیه است. مراد از اسلام هم همان چیزى است که در آیه‌ى شریفه آمده است: «و من یسلم وجهه الى اللَّه و هو محسن فقد استمسک بالعروة الوثقى».(1) اسلام الوجه للَّه، یعنى دل و جان را تسلیم کردن؛ در مقابل اراده‌ى الهى و حکم الهى و شریعت الهى، رام قرار دادن. «شهر الطّهور». طهور یا به معناى پاک کننده است - یعنى ماهى که در آن، عنصر پاک کننده‌اى وجود دارد که به انسان طهارت و پاکیزگى میدهد - یا به صورت مصدر ذکر میشود؛ یعنى شهر پاک شدن از آلودگى‌ها و از آلایشها. «شهر التّمحیص». تمحیص یعنى خالص شدن. فلز قیمتىِ آمیخته‌ى با فلزهاى ناهمذات را وقتى که در کوره میگذارند - مثلاً طلا را - این را تمحیص میگویند. یعنى جدا کردن ذات پاکیزه‌ى انسانى از ناخالصى‌ها و ناپاکى‌ها. اینها خصوصیاتى است که درباره‌ى این ماه ذکر شده است.

به نظر انسان اینجور مى‌آید که ماه رمضان در بین ایام سال و ماه‌هاى سال، حکم اوقات نماز را دارد در شبانه‌روز. یعنى همان طورى که در شریعت مقدس اسلامى براى ما که محصور و محدود به عوامل ماده هستیم، یک فرصتهائى گذاشته شده است که آن فرصتهاى نماز است - وقت صبح، وقت ظهر، وقت عصر، وقت مغرب، وقت عشا، یک زنگ بیدارباش است، یک خلوت دادن به خود براى ایجاد نورانیت در دل و نفس است؛ ساعات نماز را در شبانه‌روز براى ما قرار دادند، براى اینکه غرق نشویم؛ از اسارت ماده یک لحظه‌اى بیرون بیائیم، نفسى تازه کنیم، به یاد معنویت بیفتیم، یکسره غرق در مادیات نباشیم - به نظر میرسد که در دوره‌ى سال هم ماه رمضان یک چنین وضعیتى را دارد؛ نفس‌کش روح انسانى و روح ملکوتى انسان است؛ فرصتى است که با این ریاضت طولانى یکماهه، نفس از تخته‌بند عوامل مادى که ما را احاطه کرده است، خلاصى پیدا کند، نجاتى پیدا کند؛ یک نفسى بکشد، نورانیتى پیدا کند. شارع مقدس، ماه رمضان را براى این قرار داده است. خوب، این فرصتى است.

در میان خصوصیاتى که ذکر شده است - که البته همه مهم است - آنچه که نظر بنده را جلب میکند و حالا بین من و شما که مسئولین کشور هستیم، در میان گذاشته میشود، این «شهر التّوبة و الانابه» است؛ ماه توبه است، ماه انابه است. توبه یعنى بازگشت از یک راه غلط، از یک کار غلط، از یک فکر غلط. انابه یعنى رجوع الى اللَّه، بازگشت به سمت خدا. این توبه و انابه، به طور طبیعى یک معنائى را در خودش مندرج دارد. وقتى میگوئیم از راه خطا برگردیم، معنایش این است که نقطه‌ى خطا را، راه خطا را شناسائى کنیم؛ این خیلى مهم است. ما همین طور که داریم حرکت میکنیم، غالباً اینجور هستیم که از کار خودمان، از خطاى خودمان، از تقصیرى که میکنیم، غفلت میکنیم؛ توجه نمیکنیم به اشکالى که در کار خودمان وجود دارد. این خود، هم خود شخصى است، هم خود جماعى؛ ملت خودمان، حزب خودمان، جریان خودمان، جناح خودمان. هرچه که به خود انسان ارتباط پیدا میکند، عیوب آن غالباً مورد غفلت قرار میگیرد؛ لذا دیگران عیب ما را باید به ما بگویند. اگر خودمان میفهمیدیم و اصلاح میکردیم، نوبت نمیرسید به دیگران؛ احتیاج نبود که دیگران به ما بگویند. این توبه و انابه که فرمودند، قدم اوّلش این است که به عیب کار توجه کنیم، بفهمیم کجاى کار ما اشکال دارد؛ خطامان کجاست، گناهمان کجاست، تقصیرمان کجاست. از شخص خودمان هم شروع کنیم، تا بعد برسیم به دایره‌هاى جماعى وسیع‌تر. اول شخص خود را محاسبه کنیم، ببینیم کجا اشتباه کردیم؛ این وظیفه‌ى همه است. از ما آدمهاى معمولى که تقصیر و گناه و خطا در کارمان زیاد است، بگیرید تا انسانهاى برجسته، تا بندگان صالح خدا، حتّى تا اولیاءاللَّه؛ آنها هم همین جورند، آنها هم احتیاج به استغفار دارند، آنها هم احتیاج به توبه دارند. روایتى است از نبى مکرم اسلام (صلّى اللَّه علیه و اله و سلّم)، که این حدیث را هم شیعه نقل کرده‌اند، هم اهل سنت نقل کرده‌اند. از قول حضرت نقل شده است که فرمود: «انّه لیغان على قلبى»؛ دل من را غبار میگیرد، ابر میگیرد. «یغان»، «غین» به معناى «غیم» است؛ یعنى ابر. مثل روى خورشید را، روى ماه را که ابر بپوشاند، یک حالت تیرگى نسبى، جلوگیرى از آن درخشش. فرمود: «لیغان على قلبى»؛ گاهى دل مرا آن حالت ابرآلودگى و مه‌آلودگى فرا میگیرد. «و انّى لأستغفر اللَّه کلّ یوم سبعین مرّة»؛ در هر روزى من هفتاد مرتبه استغفار میکنم. پیغمبر این جمله را میفرماید؛ آن روح ملکوتى، آن ذات پاک. در یک روایت دیگر - که این از طرق ماست - دارد که «کان رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه و اله یتوب الى اللَّه فى کلّ یوم سبعین مرّة». اینجا دیگر تعبیر توبه دارد. از قول امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است که پیغمبر روزى هفتاد مرتبه توبه میکرد، «من غیر ذنب»؛ بدون اینکه گناهى کرده باشد. خوب، پیغمبر که معصوم است؛ از چى توبه میکند؟ مرحوم فیض (رحمة اللَّه علیه) میگوید: «انّ ذنوب الأنبیاء و الأوصیاء علیهم السّلام لیس کذنوبنا بل انّما هو ترک دوام الذّکر و الاشتغال بالمباحات». ممکن است در کوچه و بازار و زندگى معمولى براى نبى و ولى لحظه‌ى غفلتى پیش بیاید؛ آن چیزى که اکثریت زندگى ما را تشکیل میدهد، براى او ممکن است یک لحظه‌اى پیش بیاید، مشغول و سرگرم به یک امر مباحى بشود؛ خود همین براى پیغمبر استغفار دارد. بنابراین، این مخصوص ما نیست؛ این براى همه است.

خوب، این براى کارگزاران وظیفه‌ى لازمترى است. یعنى من و شما که در بخشى از کارهاى کشور مسئولیتى داریم یا تأثیرى داریم، در یک حوزه‌ى خاص اجتماعى نفوذى داریم، وظیفه‌مان در امر استغفار و توبه‌ى الى اللَّه و انابه‌ى الى اللَّه سنگین‌تر است؛ خیلى باید مراقب باشیم. گاهى حتّى در زیرمجموعه‌ى من و شما یک تخلفى صورت میگیرد؛ اگر به نحوى این تخلف مستند به ما باشد، ما مسئولیم. مثل اینکه مثلاً کوتاهى کردیم در ابلاغ، کوتاهى کردیم در گزینش این شخص، کوتاهى کردیم در برخورد با تخلفات، این موجب شده است که تخلفى به وجود بیاید. «قوا انفسکم و اهلیکم نارا وقودها النّاس و الحجارة».(2)

پس نتیجه این شد که در ماه رمضان در حد توان خودمان باید مراقبت کنیم، رفتار خودمان را تصحیح کنیم؛ فکرمان را، قولمان را، عملمان را تصحیح کنیم؛ بگردیم اشکالاتش را پیدا کنیم، آن اشکالات را برطرف کنیم. این تصحیح در چه جهتى باشد؟ در جهت تقوا. در آیه‌ى شریفه‌ى روزه میفرماید: «لعلّکم تتّقون»؛(3) روزه براى تقواست. بنابراین، این تلاشى که در راه ماه مبارک رمضان انجام میگیرد، در جهت تقوا باشد.

در باب تقوا من یک جمله‌اى اینجا یادداشت کرده‌ام که عرض بکنم. غالباً وقتى گفته میشود تقوا، پرهیزگارى، ذهن انسان میرود به رعایت ظواهر شرع و محرمات و واجباتى که دم دست ماست؛ نماز بخوانیم، وجوهات شرعى‌مان را بدهیم، روزه بگیریم، دروغ نگوئیم. البته اینها مهم است، همه‌اش مهم است؛ لیکن تقوا ابعاد دیگرى هم دارد که غالباً ما از اینها غفلت میکنیم. در دعاى شریف مکارم الاخلاق یک فقره‌اى در توضیح این ابعاد دیگر هست: «اللّهم صلّ على محمّد و اله و حلّنى بحلیة الصّالحین و البسنى زینة المتّقین»؛(4) از خداى متعال درخواست میکند که پروردگارا! مرا با زیور صالحان زیور بده و با لباس پرهیزگاران ملبس کن. خوب، این لباس پرهیزگاران چیست؟ آن وقت این شرح جالب است: «فى بسط العدل»؛ لباس پرهیزگاران در گستردن عدالت، «و کظم الغیظ»؛ در فرو بردن خشم، «و اطفاء النّائرة»؛ در فرو نشاندن آتش؛ آتشهائى که بین افراد جامعه برمى‌افروزند. اینها تقواست. «و ضمّ اهل الفرقة»؛ افرادى که از شمایند، اما جدا شدند، سعى کنید اینها را گرد بیاورید. این جزو موارد تقواست، که در دعاى شریف مکارم‌الاخلاق - دعاى بیستم صحیفه‌ى مبارکه‌ى سجادیه - به آن اشاره شده است. این دعا، بسیار دعاى مهمى است. من عقیده‌ام این است که همه، بخصوص کارگزاران، باید این دعا را بخوانند و در مضامینش دقت کنند؛ تعلیم‌دهنده است. «و اصلاح ذات البین»؛ به جاى آتش‌افروزى، خبرچینى، این را به جان آن انداختن، آن را در پوستین این انداختن، اصلاح ذات‌البین کنند؛ بین برادران مؤمن، برادران مسلمان، ایجاد ائتلاف کنند؛ اینها تقواست.

ببینید، اینها همه، مسائل امروز ماست. گستردن عدالت، عدالت قضائى، عدالت اقتصادى، عدالت در گزینشها، عدالت در تقسیم منابع و فرصتهاى کشور بین گروه‌ها، عدالت جغرافیائى، اینها مسائل خیلى مهمى است؛ اینها همه نیازهاى ماست. گستردن عدالت، بالاترین رقمهاى تقواست؛ این از یک نماز خوب، از یک روزه‌ى روز گرم تابستان بالاتر است. روایتى است که فرمود: هر امیرى - امیر یعنى همه‌ى شماها؛ هر کسى یک دستگاهى دارد که در آن فرمان میراند، حکم او در آنجا نافذ است - که روزى را به عدالت حکم کند، مثل این است که هفتاد سال عبادت کرده؛ اینها خیلى مسائل مهمى است؛ اهمیت عدالت را، رفتار عدالت‌آمیز را به ما نشان میدهد.

فرو بردن خشم در مقابل دوستان. بحث اینجا دوستان است. البته در مقابل دشمنان باید غیظ داشت؛ «و یذهب غیظ قلوبهم».(5) در مقابل آن دشمنى که با هویت شما، با موجودیت شما مخالف است، آنجا خشم میشود خشم مقدس؛ آن اشکالى ندارد. نه، در جمع مؤمنین، در بین افرادى که مأمور به رفتار مسلمانى با آنها هستیم، خشم و حالت عصبانیت نباید باشد. خشم به انسان ضرر میزند. تصمیم‌گیرى با خشم مضر است، حرف زدن با خشم مضر است، کار کردن با خشم مضر است، غالباً دچار غلط و اشتباه است؛ این چیزى است که ماها متأسفانه خیلى ابتلاء پیدا میکنیم. جلوگیرى از این خشم، خشمى که موجب انحراف میشود، موجب خطاى در فکر و عمل میشود، یکى از موارد تقواست؛ «و کظم الغیظ».

کار دیگر، «اطفاء النّائرة». بعضى‌ها آتش‌افروزى‌هاى سیاسى و جناحى میکنند. عده‌اى کأنه براى این کار مأموریت دارند. من مى‌بینم در داخل کشور خودمان که یک عده‌اى میخواهند اصلاً عناصر گوناگون را، جناحهاى مختلف را، افرادى از هر یک از جناحها را به جان هم بیندازند و اختلاف ایجاد کنند؛ کأنه اصلاً از آتش‌افروزى خوششان مى‌آید؛ این خلاف تقواست. تقوا این است: «اطفاء النّائرة». همچنان که در یک محیط مادى و فضاى مادى، شما یک آتش‌افروزى را اطفاء میکنید، باید در فضاى انسانى و معنوى و اخلاقى هم آتش‌سوزى‌ها را مهار و اطفاء کنید. و همین طور: «و ضمّ اهل الفرقة».

ما عرض کردیم جذب حداکثرى، دفع حداقلى. البته معیار و میزان، اصول و ارزشهاست. انسانها از لحاظ ایمان در یک حد نیستند. ما در بین خودمان آدمهائى داریم ضعیف‌الایمان، آدمهائى داریم که ایمانشان قوى‌تر است. باید راه بیائیم. نمیشود ضعیف‌الایمان را دفع کرد، نمیشود فقط به کسانى چشم دوخت که قوى‌الایمانند؛ نه، ضعفا را هم باید در نظر داشت. کسانى که خودشان را قوى میدانند، آن کسانى را که ضعیف میدانند، ملاحظه کنند، مراعات کنند، دفع نکنند. آن کسانى که جزو مجموعه هستند، لیکن بر اثر اشتباه و غفلت کنار افتادند، جدا افتادند، اینها را به خود بیاورند؛ اینها را نصیحت کنند، دلالت کنند، راه را به آنها نشان بدهند، آنها را برگردانند. اینها مسائل اساسى است.

پس اینها شد تقوا، اینها شد راه‌هاى توبه و انابه؛ «شهر التّوبه»، «شهر الانابه». منتها جالب این است که روزه و این ماه، یک عمل جمعى است؛ یک عمل فردى نیست. یعنى همه روزه‌ایم، همه داخل این ماهیم، همه سر این سفره نشستیم؛ همه‌ى افراد جامعه‌ى اسلامى، امت اسلامى. وقتى که میخواهیم این نصایح را، این توصیه‌هاى مهم کتاب و سنت را عمل کنیم، اگر همه خود را مخاطب آن بدانیم، ببینید در دنیاى اسلام چه اتفاقى مى‌افتد؛ در دایره‌ى محدودتر در کشور چه اتفاقى مى‌افتد. قدر این ماه را باید دانست. قدر دانستنش هم به همین است که واقعاً ماه را ماه توبه قرار بدهیم، ماه انابه قرار بدهیم، ماه تطهیر قرار بدهیم، ماه تمحیص قرار بدهیم؛ برویم به سمت این چیزها. خوب، حرف اصلى ما، عرض اصلى ما توى این جلسه همین بود که عرض کردیم.

درباره‌ى قضایاى کنونى کشورمان آقاى رئیس جمهور گزارش خوب و مبسوط و مشروح و مفیدى دادند. اگر بخواهیم قضایاى کنونى کشورمان را تحلیل درست بکنیم و در تحلیل، به خطا دچار نشویم، باید از اینجا شروع کنیم که یک جبهه‌بندى قدیمى‌اى بین ایران اسلامى و بین یک مجموعه‌اى وجود دارد. از عمر این معارضه و منازعه و جبهه‌بندى، سى و یکى دو سال میگذرد؛ جدید نیست. البته این جبهه‌ى مقابل ما تغییراتى هم دیده، ولى ما تفاوتى نکرده‌ایم. ما حرفمان همان حرف است، اصولمان همان اصول است، راهمان همان راه است. یک خطى را با سرعت گرفتیم، داریم حرکت میکنیم. اهدافمان را مشخص هم کردیم. این اهداف، از اول هم در فرمایشات امام و در پایه‌هاى انقلاب، مشخص و معلوم بوده است. داریم به قدر توان جلو میرویم. لیکن جبهه‌ى مقابل تغییراتى داشته است، کم و زیاد شده؛ کسانى بودند، خارج شدند؛ کسانى نبودند، داخل شدند. امروز در این جبهه‌بندى، دو پدیده به چشم میخورد: یک پدیده این است که طرف مقابل ما، جبهه‌ى مقابل ما نسبت به قبل دچار ضعف است؛ یعنى حرکت جبهه‌ى مقابل، حرکت به سمت نزول بوده است؛ ضعیف شده است. پدیده‌ى دوم این است که جبهه‌ى ما به سمت قوّت است؛ یعنى حرکت ما حرکت رو به تقویت بوده. این دو پدیده، دو پدیده‌ى قابل استدلال است؛ یعنى حرفِ شعارى نیست، متکى به واقعیات است.

یک نکته‌ى کوتاهى را من در مورد جبهه‌ى مقابل عرض بکنم. جبهه‌ى مقابل یعنى چه؟ تبلیغات آن جبهه به خودش اسم «جامعه‌ى جهانى» گذاشته، که این یک دروغ بزرگى است؛ به هیچ وجه جامعه‌ى جهانى نیستند؛ یک تعداد معدودى از کشورها هستند. محور اصلى دشمن هم عبارت است از رژیم صهیونیستى و کشور ایالات متحده‌ى آمریکا؛ بقیه یا از لحاظ سیاستها تابعند، یا دچار رودربایستى‌اند، یا دچار ضعف مفرطند و کارى نمیتوانند بکنند. عدد زیادى بر محور این دو عنصر اصلى مجتمع نیستند؛ نه امروز، نه سالهاى گذشته. ادعاها را رها کنید؛ واقعیتها این چیزى است که عرض میکنم.

خوب، ملاک چیست در اینکه ما این دو تا دولت را یا این دو مجموعه را مخالفین اصلى خودمان در این جبهه‌بندى میدانیم؟ این مخالفت چیست؟ ببینید، دو جور مخالفت است: مخالفتهاى بنیانى، مخالفتهاى سطحى. مخالفتهاى سطحى مثل مخالفتهاى ارضى، مخالفت بر اثر مسائل تجارى، مخالفت در بعضى از سیاستهائى که بین دو کشور وجود دارد. مخالفت بنیانى، مخالفت با موجودیت است؛ یعنى دو کشورى که موجودیت یکدیگر را قبول ندارند. در مورد رژیم صهیونیستى وضع ما اینجورى است. ما موجودیت رژیم صهیونیستى را قبول نداریم؛ ما معتقدیم این رژیم یک رژیم جعلى است، یک رژیم تحمیلى است، یک عارضه‌ى زشت در طبیعت منطقه‌ى خاورمیانه است، که این عارضه هم بلاشک از بین خواهد رفت؛ یعنى تردیدى در این نیست که آن باقى نمیماند. به هر حال با هویت او، با موجودیت او مخالفیم. آن رژیم هم با موجودیت نظام اسلامى مخالف است. ایران را در صورتى که تحت کنترل یک نظام طاغوتى باشد، دوست دارند؛ اما با نظام اسلامى بشدت مخالفند. مخالفت بنیانى یعنى این.

در مورد آمریکا: نگاه ایالات متحده‌ى آمریکا به نظام اسلامى، نگاه نفى موجودیت است؛ این را در طول سالها کاملاً فهمیدیم. البته خودشان میگویند نخیر، تغییر رفتار. تغییر رفتارى که آنها میگویند، اگرچه همیشه هم روى آن پافشارى ندارند، معنایش نفى هویت است. یعنى آن رفتارهاى اصلى‌اى که شاخص اسلامى بودن است، باید تغییر پیدا کند. ما هم نگاهمان به آمریکا، نفى موجودیت استکبارى آمریکاست؛ والّا رژیم آمریکا و دولت آمریکا یک کشورى است مثل بقیه‌ى دولتها. استکبارى بودن آمریکا، سلطه‌ى جهانى بودن، ابرقدرتى آمریکا، از نظر ما مردود است؛ ما قبول نداریم. پس این شد مخالفت بنیانى. این مخالفت بنیانى هم گاهى اوقات فعال است، گاهى آرام است. ممکن است این مخالفت بنیانى را بعضى دیگر از کشورها هم در دنیا داشته باشند، بین ما و آنها این مخالفت وجود داشته باشد؛ اما این مخالفت، مخالفت فعال نیست؛ به دلائلى آرام است. دلائلى آنها دارند، ممکن است دلائلى ما داشته باشیم. مخالفت این دو دولت، مخالفت فعال است. پس این شد جبهه‌ى مخالف. این جبهه‌ى مخالف در حال حرکت به سمت ضعف و تنزل است. یعنى اگر با سى سال قبل از این مقایسه کنیم؛ مقایسه کنیم وضع سیاسى او را، وضع اقتصادى او را، وضع اجتماعى او را، نفوذ و حضور او را در دنیا، بوضوح خواهیم دید که تنزل کرده و رو به ضعف آمده است. در این خصوص، مواردى را من اینجا یادداشت کرده‌ام:

جبهه‌ى مقابل ما از عقبه‌ى مردمى در دنیا بکلى محروم است. یعنى شما هیچ کشورى را پیدا نمیکنید که مردم آن طرفدار رژیم ایالات متحده‌ى آمریکا یا رژیم غاصب صهیونیستى باشند. اینها هیچ جا عقبه‌ى مردمى ندارد؛ حتّى آنجاهائى که دولتهایشان متعصبانه از اینها دفاع میکنند، مردمشان نسبت به اینها مخالفند؛ با اینکه خیلى‌شان غیر مسلمانند. همین امروز توى روزنامه‌ها دیدید. رئیس رژیم صهیونیستى به یکى از کشورهاى اروپائى رفته، مردم به شکل هزاران نفر - آنطور که توى خبرها بود - جمع شدند و خطاب به او گفتند که برو گم شو، برو بیرون! همه جا همین جور است؛ هرجا میروند، همین است. پس اینها هیچ عقبه‌ى مردمى ندارند. حالا رژیم صهیونیستى که به جاى خود؛ رژیم آمریکا با همه‌ى قدرتش، با همه‌ى نفوذ سیاسى و اعمال قدرتى که میکند، وضعش همین جور است. علاوه‌ى بر این، جبهه‌ى مقابل ما در بین ملتها منفورند. فقط این نیست که طرفدارى از آنها وجود ندارد؛ نفرت از آنها وجود دارد: پرچمشان را آتش میزنند، عکسشان را آتش میزنند، آدمَکشان را زیر پا مى‌اندازند. این، وضع آنهاست.

از حوادث اخیر نظامى‌اى که راه انداخته‌اند، تجربه‌ى تلخى دارند. آمریکا از افغانستان تجربه‌ى تلخى دارد، از عراق تجربه‌ى تلخى دارد؛ ناکام شدند. در قضیه‌ى فلسطین، فعالیت و تلاش سیاسى آمریکا به جائى نرسیده است؛ ناکام شدند. صهیونیستها هم که منفوریتشان و شکستشان در جنگ 33 روزه و در حمله‌ى به غزه، براى همه روشن و آشکار است.

جبهه‌ى مقابل ما همچنین در وضع اقتصادى بدى قرار دارد. با همه‌ى تلاشهائى که کردند، هنوز نتوانستند این بختک سنگین رکود اقتصادى و وضع بد اقتصادى را برطرف کنند. البته میگویند کارهائى شده است، لیکن نخیر، هنوز کار درستى انجام نشده است؛ هنوز زیر فشار اقتصادى‌اند. تدابیرى که به کار گرفته‌اند - تزریق پولهاى فراوان و هنگفت به مراکز مالى - افاقه‌اى نکرده است؛ هنوز در وضع اقتصادى بسیار بدى هستند.

در سیاستهاى خاورمیانه‌اى خودشان، چه در فلسطین، چه در سوریه، چه در لبنان، ناکام مانده‌اند. اشتباهات فاحشى که کردند، دولتمردان آنها را از حالت تصمیم‌گیرى عاجز کرده است؛ یک حالت حیرتى دارند. حقیقتاً امروز آمریکائى‌ها نمیدانند در افغانستان چه کار باید بکنند و چه کار خواهند کرد. بین خودشان اختلاف است. نمیتوانند تصمیمى بگیرند که مطمئن باشند این تصمیم به سود آنهاست. از افغانستان خارج بشوند، یک جور بدنامى و بدبختى براى آنها دارد؛ در افغانستان بمانند، یک جور دیگر براى آنها ناکامى و بدبختى دارد. عین همین قضیه در مورد عراق هم کم و بیش هست؛ نمیدانند چه کار باید بکنند. دخالت هم میکنند، فعالیت هم میکنند، به جائى هم نمیرسند. اعتماد به نفس مسئولینشان امروز از گذشته بسیار کمتر است. آمریکاى امروز را مقایسه کنید با آمریکاى دوران ریگان در اوائل انقلاب؛ آن اعتماد به نفسى که آن روز آنها داشتند، اینها ندارند؛ آن توانائى‌هائى که آن روز داشتند، اینها ندارند؛ آن نفوذى که آن روز آنها داشتند، اینها ندارند. پس دشمن در خط نزولى است و امروز در موضع ضعف است.

این طرف قضیه، این پدیده‌ى دوم، عکس است. جمهورى اسلامى و نظام اسلامى در یک حرکت صعودى دارد حرکت میکند. منحنى به سمت بالاست؛ در همه‌ى قسمتها همین جور است. ما از لحاظ پیشرفتها وضع بسیار خوبى داریم. من چندى پیش در یک جلسه‌اى آمارى را نقل کردم - البته آمار فرنگى‌هاست - گفتم رشد پیشرفت علمى در ایران، یازده برابر متوسط جهان است؛ این خیلى چیز مهمى است. البته این معنایش این نیست که ما در پیشرفت علمى به سطح کشورهاى پیشرفته‌ى علمى رسیده‌ایم؛ نه، این معنایش این است که حرکت ما به سمت جلو، یک حرکت شتابنده‌اى است؛ این براى یک ملت خیلى چیز بزرگ و خبر باارزشى است. اگر همین پیشرفت را ادامه بدهند، طولى نمیکشد که ملت ما و جوانان ما به سطوحى که باید برسیم، خواهند رسید. در زمینه‌هاى علمى اینجور است، در زمینه‌هاى فناورى هم همین جور است، در زمینه‌ى ساخت و سازهاى در کشور هم همین جور است. رئیس جمهور محترم الان آمارهائى دادند؛ این آمارها درست است. در زمینه‌ى ساخت و سازها، در بخش صنعت، در بخش انرژى، در بخش راه و ترابرى، در بخشهاى گوناگون، کارهاى برجسته‌اى دارد میشود. نسبت به سى سال قبل از این که ما شروع کردیم، حتّى نسبت به بیست سال قبل از این، امروز خیلى پیشرفته‌تریم. لیکن پیشرفتها فقط در این زمینه‌هاى مادى نیست؛ در زمینه‌هاى اجتماعى و معنوى هم همین جور است. امروز روحیه‌ى ما خیلى خوب است. در کشور ما روحیه بالاست. جوانهاى ما باانگیزه‌اند. میدان سیاسى، میدان پرشور و نشاطى است. وقتى انتخابات راه مى‌افتد، چهل میلیون شرکت میکنند، بیست و پنج میلیون انتخاب میکنند؛ اینها خیلى چیزهاى مهمى است، اینها پدیده‌هاى مهمى است. بله، به دنبال انتخابات، عوارض تلخى پیش آمد؛ روى عوامل خودش. هرکدام از این حوادث، یک عاملى دارد؛ لیکن اصل این حضور مردمى خیلى چیز بزرگى است، خیلى پیشرفت مهمى است. مخالفین ما توقع داشتند که بعد از اینکه سى سال از شروع انقلاب میگذرد و ما حدود سى تا انتخابات داشتیم، یواش یواش انتخابات در کشور ما، براى ملت ما از دهن بیفتد، از چشم مردم بیفتد؛ دیگر خیلى شور و شوقى به انتخابات نباشد؛ لیکن نخیر، انتخابات جدى بود؛ حرکت، حرکت عمومى بود؛ اینها پیشرفت است.

عقبه‌ى نظام جمهورى اسلامى در بین کشورها بى‌نظیر است. هر کشورى که امروز مسئولین ارشد ما مسافرت کنند، با استقبال مردم، با هیجان احساسات مردم مواجه میشوند؛ این نسبت به هیچ کشور دیگرى نیست. این مخصوص امروز هم نیست؛ از اوائل انقلاب همین جور بوده است. مسئولین کشور، هر جا مسافرت کردند، رؤساى جمهور با استقبال مردم در کشورهائى که هیچ وجه مشترک هم بعضاً از لحاظ زبان و نژاد و منطقه‌ى جغرافیائى با ما نداشتند، روبه‌رو شدند؛ یعنى مردم جمع میشوند، اظهار ارادت میکنند. عقبه‌ى مردمى نظام جمهورى اسلامى، امروز از قبل اگر بیشتر نباشد، کمتر نیست.

امید ما به آینده، امید سرشارى است. ما امیدوار نبودیم که بتوانیم این ساخت و سازهائى که امروز میکنیم، به این زودى به این ساخت و سازها دست پیدا کنیم. خداى متعال تفضل کرد. امروز جوانهاى ما در زمینه‌ى علم، در زمینه‌ى فناورى کارهائى میکنند که خیلى براى ما، براى کسانى که پانزده سال پیش، بیست سال پیش، بیست و پنج سال پیش میخواستند براى آینده فکر کنند، از نظر آنها دور بود، اما تحقق پیدا کرد. این، امید ما را به آینده زیاد میکند. امیدمان سرشار است.

تجربه‌هاى سیاسى‌مان، تجربه‌هاى موفقى است. ما بعکسِ جبهه‌ى مقابل که تجربه‌اش در خاورمیانه شکست خورد، در عراق شکست خورد، در افغانستان شکست خورد، در مناطق مختلف شکست خورد، در هر جائى که وارد شدیم، تجربه‌هاى ما موفق بوده. در همین جاهائى که اسم آوردم، در آن حدى که جمهورى اسلامى وارد شده است، وظیفه‌ى خود دانسته است، موضعى گرفته است، اقدامى کرده است، ما با موفقیت همراه بودیم؛ این را همه اعتراف میکنند. همان رقباى ما هم از این جهت بسیار ناراحتند.

یکى از موفقیتهاى ما هم این است که امروز دشمنان ما در حصار نفرت جهانى محصور و محبوسند؛ این جزو موفقیتهاى ماست. پس این دو پدیده چشمگیر است؛ یعنى منحنى جبهه‌ى مقابل رو به نزول است، منحنى ما رو به صعود است. اینجورى وقتى که مقایسه کنید، همه‌ى قضایاى کشور را با این نگاه که نگاه کنید، میتوانید درست تحلیل کنید.

خوب، ما نسبت به این جبهه‌بندى فکر میکنیم، تحلیل میکنیم، تدبیر میکنیم، مى‌نشینیم برنامه‌ریزى میکنیم؛ دشمن هم عیناً همین جور است. دشمن هم مى‌نشیند، نسبت به جمهورى اسلامى، نسبت به آنچه که باید با جمهورى اسلامى انجام بدهد، ضربه‌هائى که بایستى حواله بکند، برنامه‌ریزى میکند. دشمن نسبت به ما، هم از موضع تهاجم، هم از موضع تدافع، برنامه‌ریزى دارد. ما هم یک برنامه‌ریزى‌هائى در مقابل دشمن داریم. همه باید با هم اینها را بفهمیم، همه باید با هم در میدان عمل پیش برویم؛ همچنانى که بحمداللَّه تا امروز هم همین جور بوده است.

من یک اشاره‌ى گذرائى بکنم به آنچه که دشمن انجام میدهد. برنامه‌هایش اینهاست: فشار اقتصادى، تهدید نظامى، جنگ روانى براى اثرگذارى بر روى افکار عمومى؛ هم در داخل کشور، هم در سطح بین‌المللى؛ اینها کارهائى است که دارند میکنند. ایجاد اختلال سیاسى و خرابکارى در داخل. بلاشک هستند در داخل، مراکزى که الهام میگیرند از دشمن؛ با هدایت دشمن، با الهام از دشمن، اینها مشغول کارهائى هستند؛ «انّ الشّیاطین لیوحون الى اولیائهم لیجادلوکم».(6) هستند بلاشک، مراکزى وجود دارند. در کنار همه‌ى این کارها، آمریکائى‌ها شعار مذاکره را هم از دست نمیدهند! حالا تحریمهاى یکجانبه هم هست، قطعنامه هست، تهدید نظامى هم هست، اما مذاکره هم مطرح میشود؛ هِى مکرر در مکرر: ما حاضریم با ایران بنشینیم مذاکره کنیم! خوب، این تدابیر جبهه‌ى مقابل ما، تدابیرِ در واقع دشمن ما، هیچکدام جدید نیست. به نظر من یکى از نکاتى که باید به آن توجه کرد، این است که هیچکدام از اینها جدید نیست، که بى‌سابقه باشد. تحریمها سابقه‌ى سى ساله دارند و تهدید نظامى هم در همه‌ى دوره‌هاى قبل از این دوره وجود داشته است.

بنده به شما عرض میکنم و بیشتر از همه کس من میدانم؛ در دوره‌ى به نظرم ریاست جمهورى کلینتون بود که تهدید نظامى به‌قدرى شدید بود که رئیس جمهور محترم آن روز به من غالباً این را میگفت که مثلاً بیائیم فکرى بکنیم، کارى بکنیم؛ حیف است که بیایند حمله کنند، کارهائى را که انجام دادیم، ساخت و سازهائى را که انجام دادیم، بزنند از بین ببرند؛ یعنى احتمال حمله کم نبود؛ تهدید میکردند و میگفتند. در همین دوره‌ى ریاست جمهورى قبل از دوره‌ى نهم، تهدیدهاى نظامى گاهى به‌قدرى شدید میشد و تکرار میشد از طرف دشمن که حسابى دست‌اندرکاران داخلى را دچار رعب میکرد. جلساتى وجود داشت که حالا فراوان خاطراتى از آن وقت ما داریم؛ من از آن وقت یادداشتهائى دارم. تهدید نظامى همیشه بود؛ اینجور نبود که وجود نداشته باشد.

تبلیغات علیه ما از اول انقلاب بود. هر چیزى را که توانستند، در داخل مورد اتهام قرار دادند؛ از شخص امام گرفته تا مردم، تا اجتماعات مردم، تا نماز جمعه‌ى مردم را مورد اهانت، مورد تهمت و نسبتهاى خلاف قرار دادند در تبلیغات جهانى، با امکانات فراوانى که در تبلیغات داشته‌اند؛ مخصوص امروز نیست؛ امروز هم البته هست، لیکن در گذشته کمتر از امروز نبوده، مواردى بیشتر هم بوده.

خرابکارى‌هاى داخلى مخصوص امروز نیست. در سال 82 بعد از قضایاى عراق - حمله‌ى اشغالگران به عراق - اینجا در تهران چند روزى اغتشاش شد. آن زن سیاهپوستِ مشاور رئیس جمهور آمریکا که بعد شد وزیر خارجه‌ى او، صریحاً اینجور گفت: ما از هر اغتشاشى و شورشى در تهران حمایت میکنیم؛ این را صریح اعلان کرد. امیدوار شده بودند، خیال کردند که حالا حادثه‌اى در تهران دارد اتفاق مى‌افتد؛ این مال سال 82 است. آن روز بود، قبل از آن روز هم کم و بیش شبیه آن بود، بعد از آن هم بود؛ سال 88 هم نظائرش را، شبیه‌اش را، دیگر همه یادشان است، ملاحظه کردید، دیدید. آنچه که امروز به صورت تهدید وجود دارد، جدید نیست. من درباره‌ى هر کدام از این موارد یک کلمه‌اى عرض میکنم.

اما در قضیه‌ى مذاکره که این را زودتر از همه بگوئیم؛ بد نیست که حرف مذاکره میزنند. این پیشنهاد البته جدید نیست. از قبل هم دولتهاى آمریکا به ما پیشنهاد میدادند براى مذاکره؛ ما هم همیشه این پیشنهاد را رد کرده‌ایم. البته دلائلى وجود دارد، اما یک دلیل واضح این است که مذاکره‌ى در سایه‌ى تهدید و فشار، مذاکره نیست. یک طرف مثل ابرقدرتها بخواهد تهدید بکند و فشارى بیاورد و تحریمى بکند و یک دست آهنى‌اى را نشان بدهد و از آن طرف هم بگوید خیلى خوب، بنشینیم پشت میز مذاکره! این مذاکره، مذاکره نیست. اینجور مذاکره‌اى را ما با هیچ کس نمیکنیم. لذا آمریکا همیشه با این چهره براى مذاکره وارد میدان شده است.

دوتا تجربه‌ى کوتاه‌مدت هم داریم: یکى مذاکرات در مورد مسائل مربوط به عراق بود، که من در سخنرانى عمومى گفتم که ما این مذاکره را قبول میکنیم و رفتند مذاکره کردند؛ یکى هم در دولتهاى قبل بود، درباره‌ى یک موضوعى که آمریکائى‌ها پیغام دادند یک مسئله‌ى امنیتى مهمى هست، دولت دو سه دور مذاکره کرد. آمریکائى‌ها معمولاً در مذاکره اینجورند که وقتى در مقابل استدلال متین کم مى‌آورند، وقتى نمیتوانند استدلالى که قابل قبول و منطقى باشد، ارائه کنند، متوسل میشوند به زورگوئى. و چون زورگوئى روى جمهورى اسلامى اثر ندارد، یکطرفه اعلان میکنند که مذاکرات تعطیل! خوب، این چه جور مذاکره‌اى است؟ این تجربه را هم ما داریم. در هر دو مورد اینجورى شد. البته در آن مورد قبلى، بنده این را پیش‌بینى میکردم. از کیفیت مذاکرات میفهمیدم اینها دارند به چه مسیرى میروند؛ گزارشش را براى من میفرستادند؛ دو سه جلسه با هم مذاکره کرده بودند. بنده همان وقت به وزارت خارجه گفتم این مذاکره را قطع کنید. هنوز اقدام‌نکرده، آنها یکجانبه اقدام کردند؛ اینجورى‌اند. بنابراین نه، اینى که گفته میشود؛ رئیس جمهور محترم و دیگران میگویند ما اهل مذاکره‌ایم، بله، ما اهل مذاکره‌ایم؛ اما نه با آمریکا. علت هم این است که آمریکا صادقانه مثل یک مذاکره‌کننده‌ى معمولى وارد میدان نمیشود، مثل یک ابرقدرت وارد مذاکره میشود. ما با چهره‌ى ابرقدرتى مذاکره نمیکنیم. ابرقدرتى را بگذارند کنار، تهدید را بگذارند کنار، تحریم را بگذارند کنار، براى مذاکره یک هدف و نهایت مشخصى فرض نکنند که باید مذاکره به آنجا برسد. من در چند سال قبل در شیراز، در سخنرانى عمومى اعلام کردم، گفتم ما قسم نخورده‌ایم که تا آخر مذاکره نکنیم؛ مذاکره نمیکنیم، به خاطر این عوارض است؛ به خاطر این است که اینها مذاکره‌کننده نیستند؛ اینها میخواهند زور بگویند؛ مثل آن الواطى که وارد میشد توى دکان، عسل دوست داشت؛ میپرسید شیشه‌ى عسل چند است؟ میگفت مثلاً صد تومان، دست طرف را میگرفت فشار میداد، این کاسب بیچاره میترسید دیگر؛ زیر فشارِ او میگفت: خوب، هر چه شما بگوئید! میگفت سى تومان، میگفت خیلى خوب! این که مذاکره نشد، این که معامله نشد. اگر میتوانند دست دیگران را فشار بدهند، آنها را وادار کنند که از صد تومان بیایند به سى تومان، جمهورى اسلامى نه، زیر بار این فشارها نخواهد رفت؛ او هم به سبک خود به هر فشارى پاسخ خواهد داد. به زورگوئى متوسل نشوند، از نردبان ابرقدرتى که نردبان پوسیده‌اى هم هست، پائین بیایند، اشکالى ندارد؛ اما تا وقتى که آنجور است، امکان ندارد.

اما در قضیه‌ى هسته‌اى، چرخه‌ى تولید سوخت حق ماست و ما از این حق کوتاه نخواهیم آمد و دست برنخواهیم داشت؛ این حق ماست. ما میخواهیم سوخت را تولید کنیم. چندین هزار مگاوات، ما به سوخت هسته‌اى نیاز داریم. نیروگاه‌هاى هسته‌اى باید به وجود بیاید. خوراک این نیروگاه‌ها باید در داخل تولید بشود. اگر قرار شد براى خوراک این نیروگاه‌ها به خارج متوسل بشویم و محتاج باشیم، امور کشور نخواهد گذشت؛ باید داخل بتواند خودش تولید کند. بنابراین حق ماست و دنبال این را خواهیم گرفت. آنها در جواب میگویند خوب، ایران احتیاج دارد به سوخت هسته‌اى، ما برایش تأمین میکنیم؛ بانک جهانى درست بکنیم، چه میکنیم، تأمین میکنیم. این حرف، حرف مهملى است، حرف بى‌معنا و بى وجهى است. در همین ماجراى جریان تبادل سوخت بیست درصد، معلوم شد که چقدر اینها صادقند(!) ما نیاز داشتیم براى این نیروگاه کوچک و آزمایشى، به سوخت بیست درصد. خوب، این چیز معمولى هم هست، در دنیا میگیرند، ما هم قبلها، چندین سال قبل از این، پانزده شانزده سال قبل از این خودمان گرفته بودیم؛ این را خریده بودیم و هیچ مشکلى هم وجود ندارد. اینها بمجرد اینکه حس کردند ایران به این احتیاج دارد، شروع کردند به بازى درآوردن و این را تبدیل کردند به یک مسئله. خود این به نظر من اشتباه بزرگى بود از طرف آمریکا و غرب؛ اشتباه کردند در قضیه‌ى سوخت بیست درصد اینجورى عمل کردند.

اولاً با این کارشان ما را تشویق کردند که ما خودمان برویم سراغ سوخت بیست درصد. ما نمیخواستیم؛ ما تصمیم نداشتیم سوخت بیست درصد تولید کنیم؛ ما همان سه و نیم درصد برایمان کافى بود؛ اما با این کار، اینها ما را تشویق کردند، وادار کردند، به ما تفهیم کردند که باید برویم سراغ بیست درصد؛ و رفتیم. این اشتباه اوّلشان بود. اشتباه دوم این بود که به همه‌ى دنیا ثابت کردند، مدلل کردند که آمریکا و بقیه‌ى کسانى که این سوخت را میتوانند تولید کنند، قابل اطمینان نیستند براى اینکه انسان سوختش را به امید اینها بگذارد. چون تا مورد احتیاج قرار گرفت، همه‌ى مدعاهاى خودشان، همه‌ى خواسته‌هاى خودشان را فهرست میکنند، میگویند: آقا! باید اینها را عمل کنید تا ما این سوخت را به شما بدهیم! خوب، این که معامله نشد. بنابراین در مسئله هسته‌اى حرفى ندارند، منطقى ندارند. ما هم راه را پیدا کرده‌ایم، داریم حرکت میکنیم؛ ان‌شاءاللَّه همین راه را هم ادامه خواهیم داد.

در قضیه‌ى تهدید نظامى هم که البته بعید است چنین حماقتى را بکنند؛ لیکن اگر چنانچه چنین تهدیدى به وجود بیاید، همه باید بدانند که میدان این مقابله فقط منطقه‌ى ما نیست؛ دیگر میدانش گسترده‌تر خواهد بود.

در قضیه‌ى تبلیغات آمریکائىِ ضد جمهورى اسلامى هم، به نظر من واقعاً ناحق‌ترین کارى است که دشمنان ما میکنند؛ چون بدترین ناقض حقوق بشر، خود آمریکائى‌هایند. واقعاً اینجورى است. آنجائى که دنبال یک منفعتى هستند، جان انسانهاى بیشمار برایشان میشود بى‌ارزش، اصلاً هیچ حقى قائل نیستند؛ آنجائى که نوبت خودشان میشود، طلبگار میشوند. در همین حمله‌ى اشغالگرها به عراق، به بصره، بمبهاى ده تنى زدند! که خود آمریکائى‌ها به آنها میگفتند، مادر بمبها. ده تن! مردم زیادى را، غیرنظامیان زیادى را، بچه‌ها و زنان زیادى را کشتند؛ هم در بصره کشتند، هم در جاهاى دیگر کشتند. همان روزها چند تا خلبان آمریکائى ساقط شده بودند، رژیم بعثى عراق اینها را آورد توى تلویزیون و با آنها مصاحبه کرد. فریاد آمریکائى‌ها بلند شد که آقا! خلاف قوانین بین‌المللى عمل کردید؛ اسیر جنگى را نباید بیاورند مصاحبه کند! یعنى اینجور؛ این دوگانه نگاه کردن، دوگانه قضاوت کردن.

بزرگترین ناقض دموکراسى، خود اینهایند. در بسیارى از جاها نتائج مردم‌سالارى‌ها و انتخابات مردمىِ واضح را آمریکائى‌ها به هم زدند. یک نمونه‌اش غزه است - حکومت حماس - نمونه‌هاى قبلى هم در جاهاى دیگر دارد که من نمیخواهم اسم بیاورم. بدترین‌ها خودشان هستند. اما به هر حال اینها هست.

آنچه که لازم است به آن توجه شود، این است که این حملات، این دشمنى‌ها جدید نیست. و جمهورى اسلامى هم در مقابل همه‌ى اینها تدابیرى دارد. در مقابل تحریم، خوشبختانه مسئولین تدابیر بسیار مستحکم و خوبى گرفتند. من درخواست کردم از رئیس جمهور محترم که وزراى اقتصادى بیایند گزارش بدهند؛ آمدند آنچه را که در مقابل قطعنامه‌ى شوراى امنیت - که تحریم هست - و بعد تحریمهاى یکجانبه‌ى آمریکا و اروپا تصمیم‌گیرى کردند، گفتند، که تصمیم‌گیرى‌هاى بسیار درستى است؛ کارهاى بسیار خوبى است و ان‌شاءاللَّه تصمیم مسئولین بر این است که این تحریم را تبدیل کنند به فرصت. واقعاً هم باید همین جور باشد که به یک فرصت تبدیل شود.

ما باید تولید ملى را افزایش بدهیم، تقویت کنیم؛ عادت کنیم به مصرف تولیدات داخلى؛ عادت کنیم به بالا بردن کیفیت تولیدات داخلى، که البته در این مورد مسئولین دولتى و همچنین قانونگذاران وظائف سنگینى دارند. من نسبت به مسئله‌ى مدیریت واردات به دولتى‌ها سفارش کردم؛ الان هم تأکید میکنم. من نمیگویم واردات متوقف بشود؛ چون یک جاهائى لازم است که واردات انجام بگیرد؛ اما واردات باید مدیریت بشود. یک جائى واردات مطلقاً نباید بشود؛ یک جاهائى باید انجام بگیرد. با مدیریت، واردات انجام بگیرد. البته مسئولین محترم دولتى به من گفتند که قوانینى که مجلس تصویب کرده، به ما اجازه نمیدهد جلوى واردات را بگیریم؛ من خواهش میکنم این قضیه را حل کنند. اگر واقعاً قانونى وجود دارد که دولت را ممنوع میکند از جلوگیرى از واردات، این قانون را اصلاح کنند؛ جورى باشد که مدیریت بشود. باید تولید ملى بالا برود.

تدبیر خردمندانه باید در این زمینه‌ها گرفته بشود. خرد خیلى مهم است. عقل‌گرائى در تصمیم‌گیرى‌ها بسیار حائز اهمیت است. تصمیم، خردمندانه و شجاعانه. خردمندى را به معناى ترس و گریز و عقب‌نشینى نباید معنا کرد. خردمندى همراه با شجاعت. انبیاء خردمندترین انسانها بودند. در روایتى از پیغمبر اکرم است که: «ما بعث اللَّه نبیّا و لا رسولا حتّى یستکمل العقل»؛(7) هیچ پیغمبرى را خدا مبعوث نکرد، مگر آن وقتى که عقل او کامل شده باشد. اما همین پیغمبر، بیشترین جهاد را، بیشترین مبارزه را، بیشترین خطرپذیرى را میکند؛ یعنى شجاعت با عقل‌مدارى باید همراه باشد؛ با عزم راسخ و بدون تزلزل، با نگاه به دوردستها و با حفظ اتحاد و همدلى.

من روى اتحاد تکیه میکنم. اتحاد و همدلى بین مسئولین کشور یک فریضه است. تعمد در مخالفت با آن، امروز یک خلاف شرع است؛ بخصوص در سطوح بالا. همه به این توجه داشته باشند. دشمن از اختلافات کوچک، یک مسئله‌ى بزرگ میخواهد بسازد؛ نباید بگذارید. اینجور نیست که هر اختلافى بین دو مسئول یا بین دو دستگاه، فاجعه‌اى باشد؛ نه، بالاخره ممکن است مجلس در یک زمینه‌اى جهتگیرى‌اى داشته باشد، دولت جهتگیرى دیگرى داشته باشد، عقایدشان، سلایقشان مختلف باشد؛ اینها فاجعه نیست. اما این اختلافات را تبدیل کردن به شکافهاى غیر قابل پر شدن و زخمهاى غیر قابل علاج، خطاى بسیار بزرگى است.

البته یک چیزهائى هم مستمسک قرار میگیرد. ما حالا از چندى پیش از شوراى محترم نگهبان خواستیم جلسه‌اى را تشکیل بدهند، مواردى را که بین دولت و مجلس محل گفتگو و مناقشه است، مشخص بکنند و حدود اختیارات قوا معلوم بشود، که این تفکیک قوا - که یکى از اصول قانون اساسى است - تحقق پیدا کند. حفظ اتحاد، تمسک به اصول، رعایت کامل اصول، همان چیزى است که امام بزرگوار ما همیشه به آن توصیه میکردند.

توجه به ترفندهاى دشمن و بازى نکردن طبق نقشه‌ى دشمن. یکى از کارهائى که دشمن میکند، بى‌اعتماد کردن مردم نسبت به مسئولین است. ما باید مواظب باشیم خودهامان جورى حرف نزنیم که مردم به مسئولین کشور، مسئولین دولتى، مسئولین قضائى، مسئولین قوه‌ى مقننه بى‌اعتماد بشوند؛ که این بى‌اعتمادى ناحق است؛ دشمن این را میخواهد. ما نباید خودمان عمل کنیم. من مى‌بینم گاهى اوقات بى‌دلیل، بى‌جهت در آمارهائى که ارائه میشود، خدشه میشود؛ خوب، چرا؟ چرا در آمارها خدشه‌هاى بیجا و بى‌مورد میشود؟ آمارى است یک دستگاه مسئول دارد میدهد، حرفش مسموع است. و از این قبیل چیزهائى که موجب بى‌اعتمادى است و ناامیدى است.

و توجه به قدرت الهى و صدق وعده‌ى الهى؛ که این اساس همه‌ى کارهاست که مطمئن باشیم به وعده‌ى الهى. خداى متعال کسانى را که سوءظن به وعده‌ى او دارند، سوءظن به او دارند، لعنت فرموده است؛ «و یعذّب المنافقین و المنافقات و المشرکین و المشرکات الظّانّین باللَّه ظنّ السّوء علیهم دائرة السّوء و غضب اللَّه علیهم و لعنهم و اعدّ لهم جهنّم و سائت مصیرا»؛(8) یعنى خداى متعال کسانى را که سوءظن به وعده‌ى الهى دارند، مذمت میکند. خداى متعال فرموده است که «لینصرنّ اللَّه من ینصره»؛(9) «أوفوا بعهدى أوف بعهدکم».(10) در راه خدا حرکت کنید، خداى متعال کمک میکند. حالا این فقط هم وعده‌ى الهى نیست. ما اگر آدمهاى دیرباورى هم باشیم، آدمهاى کورباطنى هم باشیم که نتوانیم درست وعده‌ى الهى را قبول کنیم، تجربه‌ى ما به ما این را نشان میدهد. کدام از عناصر اصلى انقلاب و دوستان انقلاب و طرفداران انقلاب و دشمنان انقلاب، چهل سال قبل از این، احتمال میدادند که یک چنین اتفاقى در کشور بیفتد؟ یک حادثه‌ى به این عظمت، یک بناى به این رفعت به وجود بیاید؟ کى احتمال میداد؟ اما شد؛ به خاطر توکل به خداى متعال، به خاطر عزم راسخ، به خاطر نهراسیدن از مرگ، نهراسیدن از شکست، پیش رفتن به نام خدا و توکل به خدا اتفاق افتاد. بعد از این هم همین خواهد شد.

پروردگارا! به محمد و آل محمد، رضوان و رحمت و مغفرت خود را بر روح امام بزرگوار که ما را وارد این راه کرد، فرو ببار. پروردگارا! شهداى عزیز را در عالى‌ترین درجات قرار بده. پروردگارا! ملت ایران را به آرزوهاى بزرگ خود، به هدفهاى بزرگ خود برسان. پروردگارا! دست دشمنان را از این ملت و این کشور کوتاه کن. پروردگارا! خدمتگزاران به نظام را، کسانى که با اخلاص و علاقه در خدمت این مردم هستند، همه‌ى اینها را مشمول رحمت و برکت و توفیق خودت قرار بده.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

1) لقمان: 22
2) تحریم: 6
3) بقره: 183
4) صحفیه‌ى سجادیه، دعاى 20
5) توبه: 15
6) انعام: 121
7) مشکاةالانوار، ص 251
8) فتح: 6
9) حج: 40
 10) بقره: 40  



نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی